گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
تعیین ائمّه اطهار پس از پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و احتجاج خداوند متعال به جایگاه ایشان بر تمام مردم
[حدیث لوح فاطمه- سلام الله علیها-]







33 - أبو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام نقل نموده که آن حضرت فرمود: پدرم امام ( [حدیث لوح فاطمه- سلام الله علیها-] ( 1
باقر به جابر بن عبد اللَّه انصاري فرمود: با تو کاري دارم، چه وقت برایت راحتتر است که تنها نزد من آیی تا مطلبی را از تو
بپرسم؟ جابر گفت: هر وقت که شما بخواهی. پس یک روز با جابر خلوت نموده و فرمودند: در باره لوحی که در دست مادرم
حضرت فاطمه علیها السّلام دخت گرامی رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله دیدهاي، و مطالبی که در باره آن برایت فرموده برایم بگو.
جابر عرض کرد: خدا را گواه میگیرم [روزي] در زمان رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله جهت ص: 147 تبریک و
تهنیت تولّد امام حسین به خدمت مادرت حضرت زهرا علیها السّلام رسیده بودم که در دست آن حضرت لوح سبز رنگی دیدم، که
گمان کردم از زمرّد است، و در آن لوح نوشتهاي سفید به درخشش نور خورشید بود، عرض نمودم: پدر و مادرم بفدایت اي دخت
پیامبر این لوح چیست؟ فرمود: این لوح را خداوند به رسولش اهدا فرموده است و در آن اسامی پدر و شوهر و نیز دو پسرم و اسم
اوصیاي از فرزندانم نوشته شده است، و پدرم آن را بعنوان مژدگانی به من عطا فرموده، جابر افزود: سپس مادرت آن را به من داد،
من آن را خواندم و از آن نسخهاي برداشت نمودم. ( 1) امام صادق علیه السّلام فرمود: پدرم به جابر گفت: آن را بمن نشان
میدهی؟ عرض کرد: آري. آنگاه پدرم با جابر به منزل او رفت. سپس پدرم صحیفهاي از پوست را در آورده و گفت: اي جابر تو
در نوشتهات نگاه کن تا برایت بخوانم، جابر نیز در نسخهاش نگریست و پدرم خواند، و هیچ حرفی با حرفی اختلاف نداشت، آنگاه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ؛ این نامهاي از » : جابر گفت: خدا را شاهد میگیرم که من به همین ترتیب در آن لوح، نوشتهاي دیدم
خداوند عزیز حکیم، براي محمّد رسول و نور و سفیر و حاجب و دلیل او است، که روح الأمین (جبرئیل) آن را از نزد ربّ العالمین
نازل نمود، اي محمّد اسامی مرا بزرگ بدار و نعمتهایم را شکر کن، و آنها را انکار مکن، همانا منم اللَّه، که جز من معبودي نیست،
منم درهم کوبنده جبّاران، خوارکننده ستمگران ص: 148 و پاداشدهنده روز جزا، هیچ معبودي جز من نیست، هر
که امید به غیر فضل من بندد یا از غیر عدالت من بترسد، او را عذابی نمایم که هیچ کس را عذاب نکرده باشم، پس تنها مرا بپرست
و فقط بر من توکّل کن. ( 1) و این را بدان که من هیچ پیامبري را مبعوث نکردم جز آنکه در پایان مأموریّتش براي او وصی و
جانشینی قرار دادم، من تو را بر تمام انبیاء؛ و وصیّ تو را بر تمام اوصیاء فضیلت و برتري دادم، و تو را به دو نوه شیرزادهات گرامی
داشتم. پس حسن را پس از پایان روزگار پدرش کانون علم خود قرار دادم. و حسین را گنجینهدار وحی خود نمودم، و او را به
شهادت گرامی داشتم، او از همه شهدا برتر و مقامش از همه آنان بالاتر است. و کلمه تامّهام را همراه او و حجّت رسا و بالغهام را
است، او سرور عابدان و زینت « علیّ » نزد او گذاردم، به واسطه عترت او ثواب دهم و مجازات کنم. نخستین فرد از عترت، نامش
صفحه 54 از 184
است، او شکافنده علم و کانون حکمت من « محمّد » - اولیاي گذشته من است. سپس پسر او- که نامش همچون جدّ محمود خود
که شککنندگان در باره او به هلاکت رسند، هر که او را نپذیرد، مرا نپذیرفته، وعده حقّ من است که مقام جعفر « جعفر » است، و
که پس از او برگزیدم، و پس از او فتنه « موسی » را گرامی داشته، و بواسطه پیروان و یاران و دوستانش خوشحال و مسرورم سازم. و
1) بدانید که رشته فرض و وجوب من پاره نمیشود، و حجّت من ) و آشوبی کور و تاریک واقع شود، ص: 149
پنهان نمیماند، و دوستان من به شقاوت نمیافتند، بدانید هر کس که یکی از آنان را انکار کند بیشکّ نعمت مرا انکار نموده، و
هر که آیهاي از کتاب مرا تغییر دهد، بر من دروغ بسته است. و واي بر دروغبندان و منکران پس از پایان کار موسی بنده و دوست
ولی و یاور من است، بارهاي سنگین نبوّت را « علیّ » ، برگزیدهام، بدانید هر که هشتمین را تکذیب کند همه اولیایم را تکذیب نموده
و در آخر مرد پلید متکبّري او را میکشد. و در شهري که «1» بر دوش او میگذارم و توسّط آن به او قدرت و توانمندي میدهم
آن را بنده صالح [ذو القرنین] بنا نهاده است؛ در کنار بدترین مخلوقم به خاك دفن میشود، فرمان و وعده من محقّق و ثابت است
خوشحال خواهم ساخت، همو که وارث علم من، و کانون حکمت و محل اسرار من « محمّد » که: او را به وجود پسر و جانشینش
است، و او حجّت من بر خلقم میباشد، هر بندهاي که به او ایمان آورد، بهشت را جایگاهش سازم و شفاعت او را در باره هفتاد تن
را- که دوست و یاور من و گواه در « علیّ » از خانوادهاش- که همگی مستحقّ عذاب دوزخند قبول نمودم- و عاقبت کار فرزندش
میان خلق است و امین وحی من میباشد- ختم به خیر و سعادت گردانم، از او فرزندي بوجود آورم ص: 150 به نام
که مایه « محمّد » که مردم را به راه من دعوت میکند و خزانهدار گنجینه علم من است. ( 1) سپس دینم را توسّط پسر او « حسن »
رحمت همه جهانیان است کامل کنم، او برخوردار از کمال موسی، نورانیّت عیسی، صبر ایّوب بوده و سیّد و سرور همه اولیاي من
است، در ایّام غیبت او دوستانم ذلیل و خوار میشوند، تا آنجا که سرهاي آنان را همچون سرهاي ترك و دیلم (کفّار) براي هم
هدیّه میفرستند، آنان را بکشند و بسوزانند، در آن روزگار اولیایم ترسان و وحشت زدهاند، و پیوسته زمین از خونشان رنگین شود،
و ناله و فغان در میان زنانشان بلند گردد، آري آنان دوستان حقیقی من میباشند، توسّط همانان هر فتنه کوري را دفع کنم، و از
برکت ایشان هر شبهه و مصیبت و سختی را مرتفع سازم، آنانند که درودها و بخشایشی از پروردگارشان بر آنها است و ایشانند راه
یافتگان. عبد الرّحمن بن سالم گوید: أبو بصیر به من گفت: اگر در تمام عمرت فقط همین یک حدیث را شنیده بودي برایت کافی
بود، بنا بر این آن را از نااهلان پنهان دار! مترجم گوید: از متن حدیث این گونه فهمیده میشود که وجود مبارك حضرت صادق
علیه السّلام در حین این گفتگو حاضر بودهاند، و با توجّه به منابع دیگر همچون کتاب شریف عیون أخبار الرّضا علیه السّلام و کافی
و غیبت نعمانی، و تاریخ درگذشت جابر و وفات حضرت صادق علیه السّلام این گونه بر میآید که جابر امامان پس از حضرت باقر
علیه السّلام را درك نکرده، و باید احتمال داد که امام صادق علیه السّلام در زمان وقوع آن گفتگو حاضر نبوده و این مطلب را از
پدر خود حضرت باقر علیه السّلام فقط روایت فرمودهاند. (نقل از زیرنویس استاد غفّاريّ- أیّد اللَّه تعالی- در ترجمه کتاب عیون
اخبار الرّضا علیه السّلام)
[حدیثی قدسی در تعیین اسامی مبارك ائمه- اطهار علیهم السلام-]
34 - از امام صادق علیه السّلام از پدران بزرگوارش علیهم ( [حدیثی قدسی در تعیین اسامی مبارك ائمه- اطهار علیهم السلام-] ( 2
1) پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله گفت: خداوند با عزّت و جلال توسّط جبرئیل به من ) السّلام نقل است که ص: 151
فرمود: هر کس که بداند و دریابد که هیچ خدایی جز من نیست (توحید)، و محمد، بنده و رسول من است (نبوّت)، و علی، ولی و
خلیفه و حجّت من است، و امامان پاکیزه از فرزندان او حجّتهاي من هستند (امامت) او را به موجب رحمت خود داخل بهشت کرده
و به مقتضاي عفو و بخششم از آتش دوزخ نجات خواهم داد، و همجواري خود را برایش اختیار کنم، و کرامت و نعمتم را براي او
صفحه 55 از 184
لازم و تمام خواهم کرد، و از بندگان مخصوص و برگزیدهام قرار دهم، و دعایش را اجابت کرده و درخواستش را عطا میکنم، و
چون سکوت کند من آغاز کلام نمایم، و اگر بدي کند باز به او ترحّم میکنم، و اگر از نزد من بگریزد او را بسوي خود میخوانم،
و چون به سوي من باز گردد او را میپذیرم، و اگر درب مرا بکوبد برایش بگشایم. و هر کس به وحدانیّت من گواهی ندهد، و یا
گواهی به آن دهد ولی به رسالت بنده و رسولم محمد معتقد نباشد، یا آن را قبول کند ولی خلافت علی بن أبی طالب را نپذیرد، یا
آن را قبول کند ولی امامت امامان پاکیزه از فرزندان علی را قبول نکند، این چنین فردي نعمت مرا انکار، و جلالم را کوچک
شمرده، و به کتابها و آیات من کافر شده است. و اگر چنین فردي قصد مرا کند در پیش روي او حجاب گذارم، و چون از من
درخواست کند او را محروم نمایم، و اگر مرا بخواند ندایش را نمیشنوم، و چون دعا کند او را اجابت نمیکنم، و چون به من امید
بندد ناامیدش سازم، و اینها همه جزاي اعمال اوست که از من به او میرسد، و من کوچکترین ستمی به بندگانم روا نمیدارم.
1) در این هنگام جابر بن عبد اللَّه انصاري برخاسته و گفت: اي رسول خدا! آن امامان از فرزندان علی ) ص: 152
بن أبی طالب کیستند؟ فرمود: اوّل و دم: حسن و حسین دو آقاي جوانان بهشتی هستند، علی، که آقاي عابدان در روزگارش
میباشد، سپس محمّد بن علی، که شکافنده علم است، و تو اي جابر او را درك خواهی کرد، پس سلام مرا به او برسان. سپس
صادق است جعفر بن محمّد، بعد کاظم است موسی بن جعفر، سپس رضا است علی ابن موسی، بعد تقی است محمّد بن علی،
سپس جواد، محمّد بن علی، و بعد نقی است علی بن- محمّد، سپس زکی حسن بن علی، و بعد پسرش مهدي و قائم به حق است،
همو که مهدي امّت من، صاحب زمان، محمّد بن الحسن [صلوات اللَّه علیهم أجمعین] است که زمین را از عدل و داد پر خواهد
کرد، پس از آنکه از بیداد و ستم پر شود. اي جابر این افراد خلفا و اوصیاء و فرزندان و عترت منند، هر کس از آنان اطاعت کند مرا
اطاعت نموده، و هر کس به ایشان عصیان ورزد مرا نافرمانی نموده، و هر کس همه آنان؛ یا یکی از ایشان را انکار نماید مرا انکار
نموده است، و خداوند به خاطر وجود ایشان آسمانها را از سقوط حفظ میکند، و زمین را از حرکت و لغزش نگه میدارد.
[تعیین اسامی مبارك ائمه اطهار- علیهم السلام- از طرف پیامبر- صلی الله علیه و آله-]
35 - از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله ( [تعیین اسامی مبارك ائمه اطهار- علیهم السلام- از طرف پیامبر- صلی الله علیه و آله-] ( 2
نقل است که به حضرت علی علیه السّلام فرموده: اي علی! تو را فقط کسی دوست دارد که از لحاظ ولادت طاهر باشد، و تنها کسی
به تو بغض میورزد که نقصان و خباثتی در ولادت او باشد. و جز مؤمن دوستدار تو نیست، و جز کافر با تو دشمنی و مخالفت
1) در این هنگام عبد اللَّه بن مسعود برخاسته و گفت: اي رسول خدا! نشانه پلیدي ولادت و ) نمیکند. ص: 153
کفر را در زمان حیات شما فهمیدیم، بفرمایید نشانه پلیدي ولادت و کفر در زمان پس از شما چیست؟ زیرا امکان دارد فردي با
تظاهر به ایمان، اعتقاد قلبی خود را پنهان نماید. رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: اي ابن مسعود! علی بن أبی طالب پس از من
امام و پیشواي شما و جانشین من است، و پس از او دو فرزندم حسن و حسین، و به همین ترتیب نه نفر از فرزندان حسین بن علی
یکی پس از دیگري امام شما و جانشین من خواهند بود، و نهمین فرزند از اولاد حسین؛ قائم امّت من است، که سراسر زمین را پر از
عدل و داد کند پس از آنکه پر از بیداد و ستم شده است. ایشان را جز پاکیزگان در ولادت دوست نمیدارند، و جز پلیدان در
ولادت دشمن نمیدارند، فقط اهل ایمان به آنان علاقمندند، و تنها کافران با ایشان مخالفت میکنند، هر کس یکی از آنان را انکار
کند گویی مرا انکار نموده است، و هر کس مرا انکار نماید مانند این است که خدا را انکار کرده است، زیرا اطاعت نمودن از آنان
امتثال امر من، و اطاعت من همچون اطاعت پروردگار متعال است، و نافرمانی کردن آنان همچون عصیان من، و نافرمانی از من
همچون معصیت خداوند است. اي ابن مسعود! مبادا در گفتههاي من تردید کنی که آن موجب کفر تو گردد. سوگند به عزّت
خدایم ص: 154 که من در گفتههایم هیچ تکلّفی ندارم، و از سر هوي و هوس در باره علی و امامان از فرزندانش
صفحه 56 از 184
سخن نگفتم. ( 1) سپس دستهاي مبارك خود را به آسمان بلند نموده و عرضه داشت: خداوندا! هر کس را که جانشینان و پیشوایان
امّتم را دوست میدارد تو نیز او را دوست بدار، و با دشمنانشان دشمن باش. یاريکنندگانشان را یاري فرما، و هر که ایشان را تنها
میگذارد مخذول و مقهورش دار، و زمین را از وجود یکی از ایشان- که حجّت و برهان تو در میان مردمند- خالی مگذار، که
ایشان در میان مردم یا ظاهرند و مشهور، و یا در پردهاند و پنهان، تا دین تو باطل نگردد و عذر و بهانهاي براي مردم باقی نماند.
سپس فرمود: اي ابن مسعود! در این مجلس راههاي سعادت را به شما نشان دادم که در صورت پیمودن آنها سعادتمند و پیروزید، و
گر نه خود را هلاك نمایید، و سلام و درود بر کسانی که راه هدایت را برگزیدند. مؤلّف کتاب- رحمه اللَّه- گوید: روایات در این
موضوع بسیارند و از شمار خارج، و من تنها به نقل این چند روایت؛ بجهت روشنی قلب و شفاي سینههاي گرفته، و هدایت افراد با
انصاف بسنده کردم. ص: 155
گوشهاي از حوادث پس از وفات رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله از لجاجت و جدال در امر خلافت از هر دو گروه حقّ و باطل گرفته تا اشاره
به عدم پذیرش امارت حضرت علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و تمام دسیسهها
گوشهاي از حوادث پس از وفات رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله از لجاجت و جدال در امر خلافت از هر دو گروه حقّ و باطل
36 - از أبو المفضّل شیبانی روایت ( گرفته تا اشاره به عدم پذیرش امارت حضرت علیّ بن أبی طالب علیه السّلام و تمام دسیسهها ( 1
شده که او بسند خود از راویان موثّق نقل نموده که: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در آخرین روزهاي زندگی در همان بیماري
که موجب وفاتش گردید روزي براي اقامه نماز از منزل خارج شد و بجهت شدّت بیماري به فضل بن عبّاس و غلام خود ثوبان
تکیه نمود و به مسجد رفته و نمازي را بجاي آورد که قصد تخلّف از آن را داشت، و پس از نماز به منزل برگشته و به غلام خود
فرمود: هر گاه کسی از انصار براي عیادت من آمد مانع مباش. ناگاه آن حضرت را بیهوشی دست داد، در این هنگام جمعی از
انصار در پشت در اجتماع نموده و اجازه ورود میخواستند. غلام گفت: حال رسول خدا مساعد نیست، و حالت بیهوشی به او دست
داده و محارمش در اطراف او نشستهاند، انصار با شنیدن این جواب بیاختیار گریستند، و صداي آنها به پیامبر رسید و فرمود: صداي
کیست؟ گفتند: انصارند. فرمود: چه کسی از خانوادهام اینجاست؟ گفتند: علی و عبّاس. پس با تکیه بر آن دو به مسجد آمده و به
ستونی از آن که از درخت خرما بود تکیه داده ص: 156 و خطبهاي بدین شرح ایراد فرمود: ( 1) اي گروه مردم! تا
بحال هیچ پیامبري وفات نکرده جز اینکه از خود اثري میان امّت خود برجاي گذاشته، و من در میان شما دو چیز گرانبها
وامیگذارم که عبارتند از: کتاب خدا و أهل بیتم، بدانید که هر کس آنها را ضایع گزارد خداوند بیبهرهاش نماید! بدانید که گروه
انصار همچون أهل و عیال منند، و من در سایه یاري و محبّت آنان بسر میبردم. و من همه شما را به رعایت تقواي خداوند و احسان
نمودن به انصار توصیه میکنم، افراد نیکوکارشان را پذیرا باشید و از بدانشان بگذرید. سپس اسامۀ را فرا خوانده و فرمود: همان
طور که تو را امیر لشکر نمودم به یاري و حفظ پروردگار متعال و بهمراهی همان گروه تحت فرمانت که عمر و أبو بکر و گروهی
از اصحاب اوّلیه از آنانند، به سوي مقصد موته حرکت کن. اسامه گفت: پدر و مادرم بفدایت اگر اجازه بفرمایید تا بازگشت
بهبودي شما چند روزي توقّف کنم، زیرا دوري از شما در این حال و وضعیت موجب اضطراب و پریشانی دلم میگردد!؟ ولی
پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله قاطعانه فرمود: همان که گفتم، زیرا کوتاهی از جهاد هرگز جایز نیست. باري به گوش رسول خدا رسید
که مردم در انتخاب اسامه بعنوان امیر لشکر زبان به طعن او گشودهاند، پس فرمود: شنیدهام شما اسامه را در این عمل و پدرش را
پیش از او ملامت نمودهاید، ولی بدانید که اسامه نیز همچون پدرش از هر جهت شایسته ریاست است، و بدانید که او و پدرش
ص: 157 از محبوبترین افراد در نزد منند، و شما را در باره اسامه سفارش به نیکی میکنم، پس چنانچه او را ملامت
میکنید بدانید که گوینده شما هموست که در امارت و ریاست پدرش زید نیز سخن گفت. ( 1) سپس رسول خدا بخانه خود
صفحه 57 از 184
بازگشت، و اسامه نیز همان روز از مدینه خارج شده و در یک فرسخی شهر؛ اردوي لشکر را برپا نمود تا همه برسند، در این هنگام
منادي رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در مدینه فریاد بر آورد که: هیچ کس نباید از لشکر اسامه که فرمانده و امیر بر او قرارش دادم
تخلّف نماید، پس با شنیدن این ندا و تکلیف پیامبر مردم دسته دسته به لشکر اسامه پیوستند، و از اوّلین افرادي که به این ندا لبّیک
گفتند ابو بکر و عمر و ابو عبیده جرّاح بودند که در یک مسیر قرار گرفته و از جمله لشکریان اسامه شدند. در این هنگام بیماري
پیامبر شدّت یافت و مردمی که در شهر مانده بودند به عیادت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله رسیده و پس از آن حضرت، سعد بن
عباده را که او نیز بیمار بود عیادت مینمودند. باري عاقبت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله دو روز پس از خروج اسامه در روز دو
شنبه به هنگام ظهر دار فانی را به قصد لقاي پروردگارش وداع گفت. با انتشار این خبر لشکر اسامه به مدینه بازگشت و شهر مدینه
یکپارچه شور و غوغا شد. در این هنگام ابو بکر سوار بر شترش در مقابل درب مسجد توقّف نموده و گفت: اي مردم چرا مضطرب
و محمد جز پیامبر و فرستادهاي نیست، که » ، شدهاید؟! اگر محمد وفات یافته ص: 158 پروردگار او که زنده است
پیش از او نیز پیامبران و فرستادگان گذشتند پس اگر او بمیرد یا کشته شود آیا بدوران جاهلیّت پیش از اسلام بر خواهید گشت؟ و
1) سپس گروه انصار به نزد سعد ) .« این را بدانید که با عقبگرد هر کدام از شما هرگز بخدا گزند و زیانی نرسد- آل عمران: 144
بن عباده شتافته و او را به سقیفه بنی ساعده آوردند و عمر نیز پس از آگاهی از این ماجرا و مذاکره با ابو بکر همراه ابو عبیده جرّاح
همگی بسوي سقیفه آمدند. و در آنجا جماعت بسیاري جمع شده، و سعد بن عباده به علّت بیماري در میانشان بستري بود، و
گفتگوي اصلی قوم پیرامون مسأله خلافت و امارت دور میزد، و هر کدام سخنی گفتند تا اینکه نوبت به ابو بکر رسید و پس از
سخنانی در پایان کلام به انصار گفت: من شما را فقط به عمر یا ابو عبیده که سزاوار و اهل این مقامند دعوت میکنم، و هر
کدامشان را که انتخاب کنید من راضی و موافقم. عمر و ابو عبیده گفتند: سزاوار نیست که ما از تو پیشی بگیریم زیرا تو از هر لحاظ
بر ما مقدّمی! تو پیش از ما مسلمان شدي، و یار غار پیامبري، بنا بر این تو براي مقام خلافت اولویّت داري. انصار با شنیدن این
سخنان گفتند: باید از اینکه کسی که نه از ما و نه از شماست خلیفه شود بر حذر باشیم، بنا بر این بهتر است یکنفر از انصار و یکنفر
از مهاجرین متصدّي امر خلافت شود، و اگر یکی از آن دو در گذشت شخص دیگري را از همان گروه بجاي او نصب نماییم.
1) ابو بکر پس از مدح مهاجران گفت: و شما اي گروه انصار فضیلت و شرافتتان در اسلام غیر قابل انکار ) ص: 159
است: خداوند شما را یاران دین خود و پناه فرستادهاش قرار داده، و پیامبر بسوي شما هجرت نموده، و همسران خود را در میان شما
قرار داد، و پس از مهاجران ابتدایی هیچ کس به مقام شما نمیرسد، پس رأي من این است که خلیفه از میان مهاجران و وزیر و
پیشکار از انصار انتخاب شود. در اینجا حباب بن منذر انصاري بپاخاسته و گفت: اي گروه انصار، هر آنچه در دستتان است حفظش
کنید، زیرا دیگران فقط در سایه شما بوده و هیچ کس جرأت مخالفت شما را ندارد، و همه مردم موافق شمایند؛ و پس از مدح و
ثناي انصار افزود: اگر گروه مهاجرین از خلافت شما سر باز زد، ما نیز به امیر بودن آنان رضایت نخواهیم داد، و باید امیري از ما و
امیري از آنان انتخاب شود. در اینجا عمر بپا خاسته و گفت: هرگز دو شمشیر در یک غلاف قرار نگیرد. و خلق عرب راضی
نخواهند شد که ما شما را به امارت بپذیریم، در حالی که پیامبرش از قبیله شما نیست، ولی عرب ناگزیر از پذیرش امارت کسی
در میان آنان بوده، و صاحبان امر نیز از همانها میباشند، و این خود برهانی روشن در مقابل مخالفین است، زیرا ما « نبوّت » است که
از قبیله پیامبر و عشیره اوئیم، و هر کس که در این موضوع با ما مخالفت کند، یا گواه باطل است و یا ص: 160
دوستدار فساد، و یا در عین تمایل به فتنه و آشوب خود را بهلاکت اندازد. ( 1) پس از آن حباب بن منذر- براي بار دوم- برخاسته و
گفت: اي گروه انصار! همان که گفتم، هر چه در دست دارید حفظ کنید، و به سخنان این مرد جاهل و یارانش گوش مدهید که
در این صورت قدرت را از دست شما میربایند، و اگر شراکت در خلافت را نپذیرفتند، آنان را از شهر خود برانید و تولیت امور و
تصدّي مقام امارت را خود بدست گیرید، سوگند بخداي که شما از اینان به مقام خلافت سزاوارترید، زیرا بواسطه همین
صفحه 58 از 184
شمشیرهاي شما بود که گروه بسیاري به دین اسلام پیوستند، و بدانید که منم که با نظراتم به داد مردم میرسم و آنان نیز مرا یاري
مینمایند و هر کس که گفتار مرا ردّ نماید بخدا سوگند که با شمشیر بینیاش را بخاك خواهم مالید. عمر گفت: وقتی شخصی
مانند حباب مرا پاسخ گفت دیگر مرا با او سخنی نیست، و این بجهت آن است که در گذشته مرا با او نزاعی پیش آمد که رسول
خدا ما را از سخن گفتن با یک دیگر منع فرموده بود، و از آن زمان من قسم خوردم که دیگر با او صحبت نکنم. سپس عمر به ابو
عبیده گفت: تو با او گفتگو کن. او نیز برخاسته و ضمن سخنانی فضائل بسیاري از انصار ذکر نمود. در این هنگام بشیر بن سعد؛ که
بزرگ اوس بود با مشاهده آن اجتماع بر بالین سعد ابن عباده که بزرگ خزرج بود، حسد ورزیده و به قصد فساد و اخلال امر
شروع به سخن نموده ص: 161 و در ضمن آن به امارت قریش و مهاجرین رضایت داده و همه را بطور عموم، و
انصار را خصوصا بر این امر ترغیب و تحریص نمود. ( 1) ابو بکر نیز فرصت را غنیمت شمرده و گفت: عمر و ابو عبیده هر دو از
شیوخ و بزرگان قریشند، با هر کدام که خواستید بیعت کنید. در اینجا عمر و ابو عبیده باهم- خطاب به ابو بکر- گفتند: ما هرگز این
کار را نخواهیم پذیرفت! دستت را جلو بیاور تا با تو بیعت کنیم. و بشیر بن سعد- همو که سیّد قبیله اوس و در مقابل همتایش سعد
بن عباده از قبیله خزرج بود- برخاسته و گفت: من نیز سومین شما میباشم، پس چون اوسیان کردار رئیسشان را مشاهده نموده و از
طرفی ادّعاي رقیبشان سعد از قبیله خزرج را بر خلافت دریافته بودند همگی بسوي ابو بکر هجوم آورده و با او بیعت نمودند، و
شدّت ازدحام براي بیعت بحدّي بود که سعد بن عباده در بستر بیماري به زحمت افتاده و گفت: مرا کشتید! عمر گفت: سعد را
بکشید که خدا او را بکشد! با این سخن فرزند سعد، قیس به عمر حملهور شد و ریشش را گرفته و گفت: اي پسر صُهاك حبشی
بخدا سوگند که تو در صحنه نبرد ترسو و فراري بودي، و در جماعت و هنگام امن شیر شجاعی میشوي، اگر یک موي از بدن
1) ابو بکر به عمر گفت: آرام ) پدرم حرکتی کند هنوز بحال نخست بازنگشته صورتت شکافته شود! ص: 162
باش! آرام باش! که رفق و مدارا رسانندهتر و بهتر است. در اینجا سعد با سخن زشتی به عمر گفت: بخدا سوگند اگر مرا توان
برخاستن بود بیشکّ همه شما صداي غرّش مرا چون شیر در کوچهها میشنیدید و هر دوي شما را به همان قبیلهاي که در میانشان
خوار و ذلیل و تابع و حقیر بودید باز میگردانم! آیا به طائفه خزرج جرأت پیدا کردهاید؟! سپس به خزرجیان گفت: مرا از این محلّ
فتنه خارج سازید! قبیلهاش نیز وي را به خانه بردند، سپس ابو بکر فردي را نزد سعد فرستاد که: همه بیعت کردهاند تو نیز بایستی
بیعت کنی. سعد گفت: بخدا سوگند که بیعت نخواهم کرد تا اینکه همه تیرهاي کیسهام را بکار بندم و نیزهام را با خونهاي شما
رنگین سازم و تا دستهایم یاریم میکنند شمشیر بزنم، و با شما همراه خانواده و یارانم تا خون در رگهایمان جاري است میجنگم،
و بخدا قسم که اگر تمام جنّ و انس بر من اجتماع کنند؛ هرگز با شما دو غاصب- تا روزي که قدم به پیشگاه پروردگار متعال
گذارم و از حساب کارم آگاه گردم- بیعت نخواهم کرد. وقتی این سخن بگوش عمر رسید گفت: لا جرم باید بیعت کند. بشیر بن
سعد گفت: او با این لجبازي و لجاجت دیگر بیعت نخواهد کرد هر چند که کشته شود، و مرگ او برابر است با کشته شدن تمام
افراد قبیله اوس و خزرج! بنا بر این او را بحال خودش واگذارید ص: 163 که عدم بیعت او هیچ زیانی در بر نخواهد
داشت. پس قول او را پذیرفته و سعد را بحال خود واگذاردند. ( 1) و از آن روز دیگر سعد در نماز آنان حاضر نمیشد، و به قضا و
داوري آنان عمل نمیکرد، و بمحض یافتن پشتوانه و یاوري به آنان حمله میکرد، و به همین منوال دوران خلافت ابو بکر را
در حالی که بیعت « حوران » گذراند تا به ولایت عمر رسید، در این هنگام از شرّ عمر به هراس افتاده و رهسپار دیار شام شد، و در
هیچ خلیفهاي را بر گرده نداشت وفات یافت. و سبب مرگش تیري بود که شبانه به او اصابت کرد، و برخی از مردم گمان کردند
که از جانب جنّیان به او تیر زدند، و گفته شده که محمّد بن مسلمه انصاري مباشر این سوء قصد بوده، و نیز مغیرة بن شعبه و خالد
بن ولید نیز متّهم به قتل او شدهاند. باري در سقیفه گروهی از انصار و مهاجرین با ابو بکر بیعت نمودند، در حالی که علی ابن ابی
طالب- علیه السّلام- سرگرم تجهیز و تکفین رسول خدا- صلّی اللَّه علیه و آله- بود و چون از آن فارغ شد همراه جماعت مهاجر و
صفحه 59 از 184
انصار بر آن وجود گرامی نماز خواند و پس از آن رهسپار مسجد شده و جماعت بنی هاشم و زبیر بن عوّام پیرامون او نشستند، و
بهمین ترتیب بنی امیّه در کنار عثمان، و بنی زهره نیز کنار عبد الرّحمن بن عوف هر کدام در گوشهاي از مسجد جلوس نمودند، در
این موقع ابو بکر همراه عمر و ابو عبیده جرّاح وارد ص: 164 مسجد شده و گفتند: براي چه پراکنده نشستهاید؟!
برخیزید و همه با ابو بکر بیعت کنید، همان طور که بقیّه بیعت کردند. ( 1) پس عثمان و عبد الرّحمن بن عوف برخاسته و بیعت
کردند، امّا علی بن ابی طالب علیه السّلام از جاي برخاسته با بنی هاشم و زبیر بن عوام به خانه رفت. عمر نیز با گروهی از اطرافیانش
همچون اسید بن حضیر و سلمۀ بن سلامۀ به سوي منزل حضرت امیر علیه السّلام حرکت کرده و خطاب به ایشان گفتند: مانند بقیّه با
ابو بکر بیعت کنید! زبیر از کوره در رفته و دست به شمشیر شد که عمر صدا زد که این ...... را بگیرید و شرّ او را از ما دفع کنید!
سلمۀ بن سلامه پیش رفته و شمشیر را از دست زبیر گرفته و به عمر داد، و او نیز شمشیر را بزمین زده و شکست، سپس بنی هاشم را
محاصره نمودند و همگی را در برابر ابو بکر حاضر کرده و گفتند: با ابو بکر بیعت کنید همان طور که همه بیعت نمودهاند، و قسم
بخدا که در صورت سرپیچی با شمشیر همهاتان را محاکمه خواهیم نمود! باري در اثر این سختگیريها بنی هاشم یکی یکی پیش
رفته و با ابو بکر بیعت نمودند، و تنها علی بن أبی طالب خودداري نموده و فرمود: من از ابو بکر به این مقام شایستهترم و شما بهتر
است که با من بیعت کنید، مگر شما در مقابل انصار به قرابت پیامبر تمسّک نکرده و از همین راه اولویّت خودتان را نسبت به انصار
ثابت نکرده، و آنان را مجاب ص: 165 نساختید، و آنان نیز تسلیم شده و امر خلافت را امر مشروع شما دانستند و
غاصبانه آن را از ما ستاندید؟! پس من نیز با همان برهان با شما سخن گفته و احتجاج میکنم که من نسبت به رسول خدا در حال
حیات و ممات از شماها مقرّبتر و نزدیکترم. من وصیّ و وزیر اویم، اسرار و علوم او نزد من به ودیعه گذاشته شده، من صدّیق اکبر
و فاروق اعظم میباشم، من نخستین فردي هستم که به رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله ایمان آورده و او را تصدیق نمودم، من در
کارزار جهاد بیش از همه با مشرکان مبارزه کرده و سپر بلا شدم، من از همه به کتاب خدا و رسولش آگاهترم، من به دین خدا و
عواقب امور اعلم و داناترم، زبان من گویاتر و دلم ثابتتر و قلبم از آرامش بیشتري برخوردار است، پس دیگر براي چه در مسأله
خلافت با من منازعه میکنید؟! اگر از خدا میترسید خودتان انصاف بدهید و با همان دلائل که انصار شما را سزاوارتر دیدند شما
نیز مرا در نظر بگیرید، و گر نه به ظلم و عدوانی که مرتکب میشوید معترف خواهید شد. ( 1) عمر گفت: اي علی آیا مایلی که از
قوم و عشیرهات پیروي کنی؟ حضرت فرمود: خودتان از عشیره و اهل بیتم استفسار کنید که پیروي من از ایشان به چه ترتیب است؟
پس گروهی از بنی هاشم که بیعت نموده بودند پیشدستی کرده و گفتند: قسم بخدا که این بیعت ما هیچ گونه سرمشقی براي بیعت
علی بن ابی طالب نخواهد بود، و معاذ اللَّه که ما خود را در فضائلی چون هجرت و جهاد نیکو، و جایگاه او نزد رسول خدا صلّی اللَّه
1) عمر گفت: هرگز رهایت نخواهیم ساخت تا همچون دیگران یا ) علیه و آله مساوي و همتاي او بدانیم!! ص: 166
با میل و رغبت، و یا از سر زور و اجبار با ابو بکر بیعت کنی! ( 1) حضرت فرمود: از سینهاي شیر میدوشی که تو را از آن سهمی
است، و پافشاري امروزت براي بهره فردایت میباشد، بخدا قسم پس از این سخن یاوه هرگز کلامت را نخواهم پذیرفت، و با تو
همنشین نشوم و بیعت نیز نکنم!. ابو بکر گفت: اي ابو الحسن آرام بگیر، ما تو را به این کار مجبور نخواهیم کرد و ناخشنودت
نسازیم. در اینجا ابو عبیده از جاي برخاسته و به آن حضرت گفت: اي پسر عمو! ما هرگز قصد انکار مناقب تو- از قرابت و سابقه و
علم گرفته تا نصرت و یاریت- را نداریم، ولی علی جان تو جوان هستی- و امام علی علیه السّلام در آن وقت سی و سه سال داشت-
و ابو بکر پیرمرد و فرد پر تجربهاي از میان قوم توست، و براي تحمّل سنگینی امر خلافت تواناتر است، بهتر است خلافت را به او
تسلیم کنی، که دیگر کار گذشته، و اگر در آینده عمري برایت باقی ماند خلافت را به شما واگذار میکنند، و در آن روز هیچ
کس با تو مخالفت نخواهد کرد، چرا که تو شایسته و لایق آن هستی، و نباید آتش فتنه را شعلهور سازي، زیرا تو خود از مکنون
قلب اکثر مردم خبر داري [که با تو همراه نیستند]!. آن حضرت فرمود: اي گروه مهاجر و انصار، از خدا پروا کنید! از خدا پروا کنید!
صفحه 60 از 184
ص: 167 سفارش پیامبرتان را در مورد من فراموش نکنید، و سلطه محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را از خانه و محلّ
خود به منازل و قعر خانههایتان بیرون مسازید، و اهل حقّ را از حقّ و جایگاهی که میان مردم دارند دفع مکنید! ( 1) بخدا سوگند که
خداوند حکمی را تعیین نموده، و پیغمبر او داناتر است، و شما خود به این امر واقفید که ما اهل بیت به تصدّي امر خلافت از شما
سزاوارتریم، آیا عالم به کتاب خدا و فقیه در دین او، و خلاصه وارد به امور رعیّت در میان شما است؟!! بخدا قسم که فقط در میان
ماست نه شما، پس، از هوي و هوس پیروي مکنید که در این صورت بیش از پیش از حقیقت دور گشته، و گذشته خود را با بدي
جدیدتان تباه خواهید ساخت. بشیر بن سعید؛ همو که زمینه خلافت را براي ابو بکر فراهم ساخته بود با گروهی از انصار گفتند: اي
ابو الحسن چنانچه این سخنان تو را انصار قبل از بیعت با ابو بکر شنیده بودند هیچ کس در گفته تو اختلاف نمیکرد. حضرت
فرمود: اي مردم! آیا سزاوار بود که من جنازه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله را بر زمین گذاشته و بدون توجّه به تجهیز و تکفین و
دفن او میآمدم و بر سر خلافت منازعه میکردم؟! بخدا قسم که هیچ فکر نمیکردم کسی خود را براي خلافت عنوان کند و در آن
با ما اهل البیت منازعه نموده و کار شما را انجام دهد، زیرا رسول خدا در روز عید غدیر خم براي هیچ کس جاي عذر و بهانه و
حرفی باقی نگذاشت، پس شما را قسم میدهم به ص: 168 خداوند که هر کس در روز غدیر حضور داشته و این
فرمایش پیامبر: من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه - تا آخر را را شنیده است از جایش برخاسته و هم اکنون شهادت دهد. ( 1) زید بن
ارقم گوید: از میان آنان دوازده نفر از بدریّون برخاسته و گواهی دادند، و من نیز از کسانی بودم که آن حدیث را از پیامبر شنیده
بودم ولی آن روز کتمان نمودم، و بهمین جهت به نفرین علی بن ابی طالب دو چشمم نابینا گشت. باري در آن جلسه اختلاف بالا
گرفت و صداها بلند شد، و عمر از اینکه مردم به علی تمایل پیدا کنند به هراس افتاده و مجلس را بهم ریخته و همه را پراکنده
نموده و گفت: تنها خداست که دلها را بر میگرداند، اي ابو الحسن تو پیوسته با نظر مردم مخالفت میکنی. پس همه در آن روز
37 - از أبان بن تغلب نقل شده که به امام صادق علیه (1) پراکنده شده و از آن مجلس خارج شدند. ص: 169
السّلام عرض کرد: فدایت شوم، از اصحاب رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله آیا کسی با عمل أبو بکر و نشستن او در مسند خلافت
مخالفت نمود و او را انکار کرد؟ فرمود: آري، دوازده نفر از صحابه با او مخالفت کردند، از مهاجرین: خالد بن سعید بن العاص
که از بنی امیّه بود، و سلمان فارسی، و أبو ذر غفاري، و مقداد ابن اسود، و عمّار بن یاسر، و بریده اسلمی، و از انصار: أبو الهیثم ،«1»
بن التّیّهان، و سهل و عثمان پسران حنیف، و خزیمۀ بن ثابت ذو الشّ هادتین، و ابیّ بن کعب، و أبو أیّوب انصاريّ. باري جریان
او را از منبر رسول » : مخالفت آنان بدین شرح بود که وقتی ابو بکر از منبر پیامبر بالا رفت، اینان با یک دیگر مشورت کرده و گفتند
ممکن است این کار عاقبت سوء و نتیجه خطرناکی داشته و خود را ص: » : و برخیشان گفتند ،« خدا پائین آوریم
بهتر این است که همگی نزد امیر « خود را با دست خویش به هلاکت میفکنید- بقره: 195 » : 170 بزحمت اندازید، خداوند میفرماید
المؤمنین رفته و با او مشورت کنیم و رأي و نظر او را بپذیریم. پس همگی بعد از پذیرش این نظر به خدمت امام علی علیه السّلام
رسیده و گفتند: اي امیر المؤمنین چگونه حقّی را که تو سزاوارتر به آن بودي رها کردي؟ زیرا ما خود از رسول خدا صلّی اللَّه علیه
ما .« علی با حقّ است و حقّ همراه علی است، و او پیوسته با حقّ سیر میکند؛ به هر سویی که میل کند » : و آله شنیدم که فرمود
میخواستیم به مجلس ابو بکر رفته و او را از منبر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به پایین کشیم، ولی نزد شما آمدیم تا ببینیم شما
چه میفرمایید. ( 1) حضرت امیر علیه السّلام فرمود: بخدا سوگند که اگر این کار را کرده بودید راهی جز جنگ نداشتید، حال
اینکه شما در تعداد و جمعیت همچون نمک در غذا، و از نظر دوام مانند سرمه چشم هستید، و قسم بخدا که اگر چنین نموده بودید
دیگر آنان براي من جاي هیچ حرفی باقی نگذاشته و با شمشیرهاي برهنه و آماده جنگ نزد من آمده و میگفتند: یا بیعت کن یا تن
به مرگ بسپار! و دیگر من هیچ چارهاي جز تسلیم و موافقت نداشتم. و این باز میگردد به نصیحت پیامبر- پیش از وفات- به من
این امّت در آینده با تو حیله و غدر نموده و سفارش مرا در بارهات زیر پا مینهند، و این را بدان که تو نسبت به من چون » : که
صفحه 61 از 184
هارونی نسبت به موسی، و پس از من؛ امّت هدایت شده در مثل مانند هارون ص: 171 و شیعیان او، و امّت گمراه
1) عرض کردم: براي آن روز چه سفارشی به من دارید؟ فرمود: اگر یار و یاوري یافتی ) ،« نیز همچون سامري و اتباع او خواهند بود
جهاد کن، و در غیر این صورت دست بردار و خون خود مریز تا در نهایت مظلومانه نزد من آیی. من نیز پس از وفات پیامبر صلّی
اللَّه علیه و آله سرگرم غسل و تکفین شدم تا اینکه کار تمام شد، و در جریان اختلاف امّت بر خود عهد و پیمان بستم تا زمانی که
قرآن را جمعآوري نکردم بهیچ وجهی عباء بر دوش نگیرم و همین کردم، سپس دست فاطمه و حسن و حسین را گرفته به درب
منازل اصحاب بدر و خوش سابقه برده و در باره حقّم آنان را قسم دادم و ایشان را دعوت به یاریم نمودم، ولی هیچ کس جوابم
نداد مگر چهار نفر: سلمان، و عمّار، و ابو ذرّ، و مقداد، و من با بقیّه خانوادهام نیز مراوده نمودم ولی آنان تنها مرا دعوت به سکوت
نمودند، زیرا از کینه این مردم نسبت به خدا و رسول و خانواده پیامبر اکرم با خبر بودند. پس راه این است که همگی نزد ابو بکر
رفته و آنچه از من در باره فرمایش پیامبرتان شنیدید باز گویید که این کار موجب تأکید بیشتر حجّت، و قطع عذر رساتر، و آنان را
1) پس آن گروه با شنیدن فرمایشات امیر المؤمنین ) هنگام ورود به پیامبر از آن حضرت دورتر میسازد. ص: 172
علیه السّلام به سوي مسجد رفته و اطراف منبر حلقه زدند، و آن روز جمعه بود، و وقتی ابو بکر به بالاي منبر رفت مهاجرین به انصار
تعارف به آغاز سخن نمودند، ولی انصار گفتند: اولویّت با شماست، همچنان که خداوند در این آیه شما را مقدّم داشته که: لَقَدْ
تابَ اللَّهُ عَلَی النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی ساعَۀِ الْعُسْرَةِ- التّوبۀ: 117 . ابان از امام صادق علیه السّلام پرسید: اي زاده
و المهاجرین و الأنصار. امام فرمود: واي بحالشان! [با « عَلَی النَّبِیِّ » رسول خدا! مردم این آیه را این گونه قراءت میکنند: لَقَدْ تابَ اللَّهُ
این قراءت] چه گناهی براي پیامبر بود که خداوند توبه آن حضرت را بپذیرد؟! بلکه پذیرش توبه از جانب خداوند بوسیله پیامبر بر
امّت بود. و نقل شده که آن گروه زمان وفات پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله غایب بودند، و هنگامی سر رسیدند که ابو بکر خلیفه شده
بود، و ایشان در آن روزگار از سرشناسان مسجد النّبیّ بودند. ( 1) پس خالد بن سعید برخاسته و ابتداء به سخن نموده و گفت: اي
ابو بکر از خدا بترس، ص: 173 تو خود میدانی درست شود که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله آن زمان که بنی
قریظه شکست خوردند، و ما همگی خدمت پیامبر بودیم، و علی بن ابی طالب در آن جنگ بسیاري از شجاعان و دلیران دشمن را
به هلاکت رسانید، و رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله در همان روز فرمود: ( 1) یا گروه مهاجر و انصار! من شما را سفارشی میکنم
که باید در حفظ آن مراقبت نمایید. آگاه باشید که علی بن أبی طالب پس از من امیر و خلیفه بر شماست، و خداي متعال مرا به این
امر سفارش فرموده، و این را بدانید که اگر این وصیّتم را پشت گوش انداخته و در یاري و همراهیش کوتاهی نمایید، در احکام
الهی دچار اختلاف و تشتّت شده و امور دینتان متزلزل و مختل خواهد گشت، و افراد بد و شرور بر شما حاکم خواهند شد، و این را
بدانید که پس از من تنها اهل بیت من وارث و جانشینان امر من میباشند، و آنان به امور مردم از همه عارفترند. خداوندا! هر که
از آنان اطاعت و پیروي نموده و سفارش مرا در بارهاشان رعایت کردند با من محشور فرما، و او را از همنشینی من که موجب درك
نور آخرت است بهرهمند ساز! خداوندا! هر که آن حقوق را ضایع نماید او را از بهشتی که وسعتش همچون آسمانها و زمین است
محروم نما! عمر بن خطّ اب گفت: ساکت شو خالد! تو نه در خور مشورتی و نه صلاحیّت رأي و نظر داري! ص:
1) خالد گفت: خودت ساکت شو! زیرا تو از زبان دیگري سخن میگویی، و بخدا سوگند که قبیله قریش نیک میداند که تو ) 174
میانشان در حسب از همه پستتر، و در منصب پایینتر، و در قدر و منزلت کمتر، و از همه بینام و نشانتر، و به خدا و رسولش
بینیازتر، و در میدان کارزار ترسوتري، و در انفاق بخیلی، و ذاتا لئیمی، و در میان قریش عاري از هر فخر و مباهاتی، و در روز
آنگاه که به آدمی گفت: کافر شو، و چون کافر شد، گفت: » جنگ هیچ نامی از تو نیست، و تو در این قضیّه مصداق واقعی شیطانی
من از تو بیزارم، من از خداي، پروردگار جهانیان، میترسیم. پس سرانجام آن دو این شد که هر دو جاودانه در آتش باشند، و این
با سخنان او عمر مجاب و مأیوس از رحمت الهی شده و عمرو بن سعید بجاي خود نشست. .«17 - است کیفر ستمکاران- حشر: 16
صفحه 62 از 184
و او پیشتر نیز از این بیعت سرباز زده و بهمان جهت -« کردید و نکردید » : 2) سپس سلمان فارسی برخاسته و به زبان فارسی گفت )
مورد ضرب و شتم واقع شده بود- اي ابو بکر هنگام پیشامدهاي مجهول به چه کسی تکیه خواهی کرد، و چون از جواب پرسشی
درمانده شوي به که پناه میبري، و در تقدّم بر کسی که از تو داناتر و به پیامبر نزدیکتر، و به تأویل قرآن و سنّت پیامبر عالمتر است
چه عذر و بهانهاي داري؟! همو که ص: 175 پیامبر در زمان حیات خود او را مقدّم داشته، و پیش از رحلت به
رعایت حقّ او توصیه فرموده بود، حال اینکه شما آن فرمایش را پشت گوش انداخته و سفارشش را ترك نموده و آن پیمان را
نقض کردید، و نیز دستور آن حضرت را در اطاعت از فرماندهی اسامۀ بن- زید سرپیچی کردید، و این فرمایش پیامبر بخاطر این
بود که از این گونه اعمال جلوگیري فرموده و تخلّف شما را از فرمانش روشن و ثابت نماید، و زودا که همه چیز بر تو روشن
گردد، آن روز که بار معاصی بر دوشت سنگینی نموده و روانه قبرت شوي، و هر آنچه مرتکب شده را با خود به زیر خاك ببري،
پس بهتر است که هر چه زودتر به راه حقّ بازگشته، و از خطاي بزرگی که نمودهاي به درگاه خداوند توبه نمایی، که این کار در
روز تنهاییت در گور، روزي که یارانت از تو دست میکشند نجاتبخشتر است، و با اینکه تو نیز مانند ما شنیدهاي و همچون ما
دیدهاي، ولی با این حال این شنیدهها و دیدهها تو را از کاري که میکنی باز نداشت، امري که در قیام تو به آن هیچ فایدهاي براي
اسلام و مسلمین نیاورد، از خدا بترس! از خدا بترس! و بفکر خود باش! که هر آن کس دیگري را [از کاري که میکند] ترساند؛ راه
(1) عذر را بر او بسته است، پس از آن اشخاصی مباش که به خدا و حقّ پشت کرده و استکبار نمودند. ص: 176
3) سپس ابو ذر- خدایش رحمت کناد- بپاخواسته و گفت: اي گروه قریش! شخص دوري را به خلافت نشانده و قرابت پیامبر را )
ترك نمودید، بخدا سوگند که جماعتی از خلق عرب بخاطر همین کار از دین اسلام خارج شده و در این دین دچار تردید خواهند
شد، و اگر خلافت را در اهل بیت پیامبرتان قرار داده بودید هرگز نزاعی رخ نمیداد، بخدا قسم که این امر به مغلوب رسید، و با این
کار دیگر هر کسی به خلافت طمع ورزیده و چشمهاي مردم متوجّه آن گشته، و براي رسیدن به آن خونهاي بسیاري ریخته خواهد
شد.- [امام صادق علیه السّلام فرمود:] سخن ابو ذر صحیح بود و همان شد که او پیشبینی میکرد- سپس ابو ذر رضی اللَّه عنه
خلافت پس از من از آن علیّ بن ابی » : ادامه داد: بیشک شما و مردم صالح میدانند که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله خود فرمود
ولی شما فرمایش پیامبرتان را ،« طالب، و پس از او متعلّق به دو فرزند او حسن و حسین، سپس به فرزندان مطهّر نسل من میرسد
پشت سر انداخته و پیمانی که با شما بسته بود به فراموشی سپردید، و سر به دنیاي فانی سپرده، و آخرت باقی را از یاد بردید، همان
آخرتی که طراوتش پایدار، و نعمتهایش پاینده، و اهلش بیاندوه، و ساکنانش مرگ ندارند، و شما به زندگی چند روزه حقیر
زایلشدنی دلبستگی پیدا کرده و بسنده نمودید. و مانند امّتهاي پیشین پس از رحلت پیامبرتان کافر شده و عهد و سفارش وي را
فراموش نموده و گرفتار تغییر و تبدیل و اختلاف شدید، ص: 177 و البتّه بزودي نتیجه بد کارتان را دیده؛ و جزاي
4) سپس مقداد بن اسود رضی اللَّه عنه ) ( اعمال ناشایست خود را دریافت نمائید، و خداوند بر هیچ بندهاي ستمکار نیست. ( 1
برخاسته و گفت: اي أبو بکر از ستم و تجاوز دست بردار و از خدا بترس، و از این کار توبه کرده و در خانهات بنشین و بر خطا و
ستم خود گریه نما، و کار خلافت را به صاحب اصلی آن- که از تو به آن سزاوارتر است- واگذار، تو خود از بیعتی که پیامبر صلّی
اللَّه علیه و آله براي علیّ از تو و ما و از سایر امّت گرفته باخبري، تو را ملزم ساخت تا از اسامۀ بن زید- که از موالی او بود- اطاعت
نموده و در زیر پرچم او مانند دیگران به سوي مقصد حرکت کنی، و با این عمل آن رسول گرامی اشارت نمود که امر خلافت هیچ
نسبتی به تو ندارد، و نیز تو و همکارت ابن خطّاب را در غزوه ذات- السّلاسل به لشکر عمرو بن عاصی ملحق ساخت که مرکز نفاق
همانا دشمن تو همو بینسل و » : و خلاف و عدوات بود، همو که خداوند در قرآن در بارهاش این آیه را بر پیامبر نازل فرمود که
إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ، و در این شأن نزول هیچ اختلافی میان أهل علم نیست، بنا بر این عمرو بن عاص در آن جنگ « دنباله است
رئیس و أمیر همه شماها قرار داشته و شما نیز در تحت امر و ریاست او واقع شدید. و این او بود که حراست و حفظ لشکر را به
صفحه 63 از 184
عهده شما واگذاشت. پس حراست لشکر؛ آنهم از جانب عمرو بن عاص کجا ص: 178 و مرتبه خلافت رسول خدا
صلّی اللَّه علیه و آله کجا؟! اي ابا بکر از خدا بترس، و این جامه از تن بیرون نما، زیرا این عمل به نفع دنیا و آخرت تو است، و
فریب دنیا و وساوس جماعت قریش تو را به تباهی سوق ندهد، و این را بدان که بزودي زندگی دنیا سپري گشته و مرجع و مصیر
تو به حضرت متعال است و همان جا تو را به سزاي اعمال و کارهایت برساند. و تو خود به یقین میدانی که علیّ بن أبی طالب
شایستهتر به خلافت پس از پیامبر است، پس کار را به او واگذار، که این عمل به حفظ شرافت و احترامت نزدیکتر، و در سبکی
دوشت از بار گناه شایستهتر است! بخدا سوگند که در خیرخواهی و نصیحت تو کوتاهی نکردم، پس آن را بپذیر که همه کارها به
5) بعد از او بریده اسلمی از جاي برخاسته و گفت: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ! این چه ضرر و ) ( سوي خداوند بازگردانده میشود. ( 1
صدمهاي است که از باطل به حقّ رسیده! اي أبو بکر آیا گذشته را فراموش نموده یا خود را به نسیان زدهاي؟! یا خواهش نفس تو
وسیله خدعه و فریبت شده، و امور باطله را در خاطرت جلوهگر ساخته است؟!. آیا یادت نمیآید که رسول خدا در زمان حیاتش ما
علیّ؛ أمیر- » : را فرمود: علیّ بن ابی طالب را به لقب أمیر المؤمنین بخوانید؟ و نیز این فرمایش آن حضرت در موارد بسیار که
پس از خدا بترس و به داد خود برس پیش از آنکه این الاحتجاج، .؟« المؤمنین و قاتل ناکثین و مشرکین و قاسطین و مارقین است
ج 1، ص: 179 فرصت از تو فوت شود، و خود را از معرض هلاکت و ضلالت رها ساز، و کار خلافت را به أهل آن واگذار، و در
غصب حقوق دیگران پافشاري مکن، و حال که توان داري از این راه بازگرد، و این را بدان که من خالصانه تو را نصیحت نموده و
6) سپس عمّار بن یاسر برخاسته و گفت: ) ( به راه سعادت و نجات راهنمایی کردم، پس هرگز پشتیبان مجرمان و بدکاران مباش. ( 1
اي معشر قریش و اي جماعت مسلمان! اگر نمیدانید پس بدانید که أهل بیت پیامبرتان به کار خلافت سزاوارتر و به ارث او
شایستهتر و به امور دین شما از همه مقدّمتر میباشند، و آنان امین و حافظ حقوق أهل ایمان و خیرخواه مؤمنین هستند. پس او (أبو
بکر) را امر کنید که حقّ را به أهل آن واگذارد پیش از آنکه اجتماع شما پریشان و مضطرب شده و تفرّق و اختلاف در میانتان
پدیدار گشته و کارهاي زندگیتان رو به سستی و ضعف گراید، و میانتان فتنه و آشوب عظیم شده، و با هم نسازید و اختلاف کنید،
و دشمنان در شما به طمع افتند (دست تعدّي گشوده و نه تو و نه هیچ کس را بر مسند خلافت نگذارند)، شما نیک میدانید که بنی
هاشم به امر خلافت از همه شما سزاوارترند، و خصوصا علیّ که از همه به پیامبر نزدیکتر، و همو ولی و سرپرست شما به عهد خدا و
رسول است، و تفاوت مقام او با شما روشن است، و شما به حقیقت آن مکرّرا رسیدهاید، مانند: بستن و سدّ تمام دربهاي منازل
أصحاب به مسجد بود که تنها درب علیّ از این دستور مستثنی شد، و نیز موضوع تزویج دخت گرامی پیامبر فاطمه بود الاحتجاج،
من شهر علم و دانشم و علیّ باب و » : ج 1، ص: 180 که جز علیّ همه خواستگاران را جواب فرمود، و نیز این فرمایش رسول خدا که
و این را بدانید که ،« در آن است، پس هر کس که خواهان علم و حکمت من است باید که از دروازه آن شهر که علیّ است درآید
همه شما در هنگام مواجهه با مشکلات احکام دین نیازمند مراجعه به او هستید، ولی او هیچ گونه نیاز و احتیاجی به شما ندارد. و
سابقه درخشان و نیک آن حضرت نیز نزد همه شما روشن و معلوم است و کسی را چنین مقامی نیست. پس براي چه از وي دست
کشیده و به سوي دیگران تمایل و توجّه نموده، حقّ او را غصب کردید و حیات بیبقاي دنیا را بر نعیم باقی و دائم آخرت اختیار
پس آنچه را که خداوند براي وي قرار داده به او بدهید، و ،« ستمکاران را بد بدلی [به جاي خداوند] است- کهف: 50 » ، کردید
مبادا از او پشت کرده و بر گردید، و به پاشنههاي خویش (کنایه از بازگشت به دوران جاهلیّت یعنی پیش از اسلام) بر مگردید که
7) پس از او ابیّ بن کعب برخاسته و گفت: اي أبو بکر! حقّی را که خداوند براي غیر تو قرار داده انکار ) ( زیانکار میگردید!!. ( 1
مکن، و پیش از دیگران با فرمایش و وصیّت رسول خدا در باره وصیّ و برگزیده او مخالفت منما و اعراض مکن، و حقّ را به أهل
آن باز گردان تا سالم بمانی، و در گمراهی و ضلالت خود پافشاري مکن تا پشیمان گردي، و سریعا از کرده خود توبه نما تا بار
گناهت سبک گردد، و خود را به این امري که خدا برایت قرار نداده مخصوص مگردان ص: 181 که گرفتار عقاب
صفحه 64 از 184
عمل خود گردي، و این را بدان که بزودي از این حالی که داري جدا گشته و به سوي پروردگارت خواهی شتافت، و از آنچه
8) سپس خزیمۀ بن ثابت- معروف به ذو الشّهادتین- ) ( کردهاي بازپرسی خواهی شد! و خداوند بر هیچ بندهاي ستمکار نیست. ( 1
گفت: اي مردم! آیا شما میدانید که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله شهادت و گواهی مرا بجاي دو نفر از أهل ایمان قبول
مینمود؟ گفتند: آري. گفت: پس بدانید که من شهادت میدهم که خود از زبان رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله شنیدم که
آنچه واجب ،« أهل بیت من میان حقّ و باطل را جدا میسازند، و آنان ائمّه و پیشواي شمایند که باید به ایشان اقتدا شود » : میفرمود
9) سپس أبو الهیثم بن تیّهان بپاخواسته و گفت: اي أبو ) ( و لازم بود گفتم، و بر پیام بر جز ابلاغ و رساندن آشکار پیام نیست. ( 2
بکر و من نیز شهادت میدهم که پیامبرمان محمّد صلّی اللَّه علیه و آله چون علیّ را در غدیر خمّ به مردم معرّفی فرمود؛ گروهی از
انصار گفتند: منظور پیامبر از این کار فقط براي خلافت بوده و برخی دیگر گفتند: منظور پیامبر این بوده که پس از وي علیّ
عهدهدار موالی (بردگان آزادشده) او باشد، و در این باب بحث بالا گرفت، تا اینکه ما مردانی از خودمان را نزد رسول خدا صلّی
علیّ سرپرست همه أهل ایمان پس از من است، » : اللَّه علیه و آله فرستادیم تا منظور ایشان را بپرسد، پس فرمود: به ایشان بگویید
این بود تمام آنچه من شاهد و گواه آن بودم، پس هر که ،« ص: 182 و او خیرخواهترین مردم براي امّت من است
10 ) سپس سهل بن حنیف ) ( میخواهد ایمان بیاورد و هر که خواهد انکار نماید، همانا روز جدایی- یا داوري- وعدهگاه است!! ( 1
رضی اللَّه عنه پس از حمد و ثناي خداوند و صلوات بر محمّد و آلش گفت: اي معشر قریش گواه باشید که من شهادت میدهم که
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله را در این مسجد دیدم که دست علیّ را گرفته و چون به نزدیک أصحاب رسید فرمود: اي مردم،
این علیّ؛ پس از من امام و پیشواي شما است، و در حیات و مرگ وصیّ و جانشین من است، و پس از مرگ؛ اداکننده بدهکاریهاي
من؛ و برآورنده وعدههایم میباشد، و همو است نخستین فرد که در کنار حوض با من مصافحه خواهد کرد، پس خوشا بحال کسی
11 ) و همراه او برادرش عثمان ) ( که او را پیروي نموده و یاریش کند، و واي بر کسی که از او تخلّف نموده و وي را تنها گذارد. ( 2
از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله شنیدیم که میفرمود: أهل بیت من ستارگان أهل زمینند، پس بر » : بن حنیف بپا خاسته و گفت
ایشان سبقت مجوئید و آنان را مقدّم بدارید، و پس من تنها ایشان اولیاي شمایند، در این لحظه مردي بپا خاسته گفت: اي رسول
و با این کلام؛ آن حضرت همه چیز را روشن نمود « خدا، أهل بیت شما کیانند، فرمود: أهل بیت من؛ علیّ و پاکان از فرزندان اویند
به خداي و پیامبر خیانت مکنید و در امانتهاي خود » ، ص: 183 پس اي أبو بکر تو أوّل کافر به این کلام مباش
12 ) سپس أبو أیّوب انصاري برخاسته و گفت: اي بندگان خدا، در ) ( خیانت مورزید در حالی که میدانید [خیانت میکنید]. ( 1
رعایت حقّ اهل بیت پیامبرتان از غضب خداوند بپرهیزید، و حقّی را که خداوند بر ایشان قرار داده بخودشان واگذارید، شما نیز
همچون دیگر برادرهایمان همه آن سخنان که دیگران از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در مجالس متعدّد و مکانهاي مختلف
و نیز « اهل بیت من پیشوا و امامان شما پس از من میباشند » : استماع نمودند شنیدید، و نیز بارها شنیدهاید که آن حضرت میفرمود
این فرد امیر نیکوکاران و قاتل کافران است، هر که تنهایش گذارد مخذول است، و » : ضمن اشاره به علیّ بن ابی طالب میفرمود
بنا بر این از این ظلمی که بدو روا داشتهاید به درگاه خداوند توبه نمایید که همو بسیار ،« آنکه یاریش نماید منصور میباشد
توبهپذیر و رحیم است، و از او پشت نکرده و بر نگردید و اعراض مکنید. حضرت امام صادق علیه السّلام فرمود: [از شنیدن این
گواهی و شهادات] أبو بکر بسیار مضطرّ و متحیّر گردید و مجاب شده و گفت: من والی شما شدم در صورتی که از شما برتر و بهتر
نیستم! مرا رها کنید! مرا رها کنید!! عمر به او گفت: اي عاجز از کلام از منبر بزیر آي! تو وقتی در برابر سخنان قرشیان تاب
نمیآوري ص: 184 چگونه خود را بر این مقام برقرار نمودي؟! بخدا سوگند قصد داشتم تو را از این مقام خلع
نموده و سالم مولا ابی حذیفه را بجایت نصب نمایم!! ( 1) سپس أبو بکر از منبر بزیر آمده و همراه عمر به سمت منزل رفته و تا سه
روز هیچ کس به مسجد النّبیّ صلّی اللَّه علیه و آله نیامد. چون روز چهارم شد ابتدا خالد بن ولید با هزار تن به خانه او شتافته و
صفحه 65 از 184
گفت: این چه جلوس و نشستنی است! بخدا سوگند، بنی هاشم در باره خلافت به طمع افتادهاند! و در پی او سالم مولا حذیفه با
هزار نفر و سپس معاذ بن جبل با هزار نفر آمدند تا کم کم تعدادشان به چهار هزار نفر رسید، و همه به سرکردگی عمر با
شمشیرهاي برهنه بسوي مسجد النّبیّ حرکت کرده تا بدان جا رسیدند، عمر رو به طرفداران علیّ علیه السّلام کرده و گفت: اي یاران
علیّ، بخدا سوگند اگر یکی از شما مانند روز گذشته از جاي برخاسته و سخنی بگوید سخت مجازاتش میکنیم. (او را میکشیم)
پس خالد بن سعید بن عاص برخاسته و گفت: اي پسر صُهاك حبشیّه، آیا به شمشیرهاي خودمان تهدیدمان میکنید یا به جمعیت
خود ما را میترسانید؟ بخدا سوگند شمشیرهاي ما از شما تیزتر، و تعدادمان از شما انبوهتر، و هر چند کمتر باشیم ولی حجّت خدا
در میان ما است، بخدا اگر اطاعت خدا و رسول و امامم را واجب نمیشمردم، الحال ص: 185 شمشیر از غلاف
کشیده و در راه خدا با شما تا آنجا به جهاد میپرداختم که امتحان عذر خود را ظاهر میکردم. ( 1) امیر المؤمنین علیه السّلام به او
گفت: اي خالد بنشین، که خداوند بر مقام تو واقف بود و تلاش تو در نزد آن حضرت مشکور و مورد تقدیر است! او نیز نشست و
متعاقب او سلمان فارسی رضی اللَّه عنه برخاسته گفت: اللَّه اکبر! اللَّه اکبر! بخدا سوگند که من با همین دو گوشم از زبان مبارك
روزي بیاید که برادر و پسر عموي » : رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله شنیدم- و در صورت خلاف دو گوشم کر باد- که میفرمود
من علیّ با جمعی از یارانش در مسجد بنشینند، که ناگاه تعدادي از سگان اهل دوزخ بر آنان یورش آورده و قصد جان او و یارانش
من هیچ شکّ ندارم شما همانهایید که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود!! در اینجا عمر خواست به او حمله کند که ،« را کنند
حضرت علیّ علیه السّلام او را از لباس گرفته و بر زمین زد، سپس گفت: اي پسر صُهاك حبشیّه، اگر تقدیر الهی و عهد رسول او با
من نبود همین الآن بتو میفهماندم که کدام یک از ما دو نفر ضعیفتر و بییاورتر است. سپس حضرت امیر علیه السّلام روي به
یارانش نموده و فرمود: به خانههایتان باز گردید، خدا رحمتتان کند، که بخدا سوگند هرگز به این مسجد داخل نشدم مگر به همان
شیوه که دو برادر من موسی و هارون داخل آن شهر شدند در حالی که اصحاب آن دو بزرگوار گفتند: ص: 186
سپس فرمود: بخدا سوگند به مسجد جز براي نماز، یا .« تو با خدایت بروید و بجنگید و ما همین جا نشسته منتظریم- مائده: 24 »
زیارت پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله، یا حلّ مسائل قضائی، داخل نخواهم شد، زیرا بر حجّتی که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله آن را
بپاي داشته جایز نیست که مردم را در حیرت وانهد. ( 1) و از عبد اللَّه بن عبد الرّحمن نقل شده که گفت: سپس عمر [پس از
ماجراي سقیفه] با عزمی عزم در تمام کوچه و محلّات مدینه به راه افتاده و ندا میکرد: اهالی مدینه! آگاه باشید که با أبو بکر بیعت
شده، پس هر چه زودتر براي بیعت با او بسویش آئید!. پس مردم از هر سوي آمده و بیعت نمودند، در این وقت عمر تمام افرادي
که در خانههاشان مخفی شده بودند را به مسجد احضار نموده و وادار به بیعت میکرد، تا اینکه چند روزي از این جریان گذشت با
گروه زیادي به درب منزل علیّ علیه السّلام رفته و او را اجبار به خروج از منزل نمود، ولی آن حضرت خودداري فرمود. در این
وقت عمر هیزم و آتش طلبیده و گفت: قسم به آنکه جان عمر در دست اوست یا خارج میشود یا خانه را با هر چه در آنست به
آتش کشم!. یکی از حاضرین به او گفت: در آن خانه دخت گرامی پیامبر حضرت فاطمه و فرزندان پیامبر حسن و حسین و آثار
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله میباشد! و بیشتر مردم این کار را ناپسند و مکروه داشتند. ص: 187 عمر چون انکار
مردم را نسبت بکار خود دریافت، گفت: شما را چه شده، منظور من ترساندن بوده نه عمل کردن به آن. و علیّ بن ابی طالب فردي
را نزد ایشان فرستاد که من سوگند خورده و عهد نمودهام تا اتمام جمعآوري قرآن عبا بر دوش نینداخته و از خانه بیرون نیایم، همان
قرآنی که شما آن را ترك نموده و فریب دنیا و بازیهایش را خوردید. ( 1) سپس حضرت فاطمه علیها السّلام به پشت درب آمده و
فرمود: در تمام عمر خود هیچ قومی را نمیشناسم که بیوفاتر و بیعاطفهتر از شماها باشند، جنازه رسول خدا را نزد ما گذاشته و
سرگرم کار خود و بدست آوردن خلافت شدید، نه مشورتی با ما نمودید و نه کمترین حقّی براي ما قائل شدید، گویا شما هیچ
اطّلاعی از فرمایش پیامبر در روز غدیر خم نداشتید، بخدا سوگند در همان روز آنچنان امر ولایت را محکم ساخت که جاي هر
صفحه 66 از 184
طمع و امیدي براي شما باقی نگذاشت، ولی شما آن را رعایت نکرده و هر رابطهاي را با پیامبرتان قطع نمودید، البتّه خداوند متعال
38 - و در روایت سلیم بن قیس هلالی از سلمان فارسیّ رضی اللَّه عنه آمده است که گفت: ( میان ما و شما حاکم خواهد فرمود. ( 2
به خدمت حضرت علیّ علیه السّلام رسیدم، و آن حضرت سرگرم غسل دادن پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله بود- زیرا رسول خدا
وصیّت فرموده بود که او را جز علیّ بن ابی طالب کسی غسل ندهد-، ص: 188 و خود خبر داده بود که هنگام
غسل او جسد مبارك به هر سمتی که بخواهد خود بر میگردد و علیّ پرسیده بود که هنگام غسل چه کسی مرا کمک میکند؟ و
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرموده بود: جبرئیل [تو را یاري خواهد کرد]. چون از کار غسل و تکفین فارغ شد، من و أبو ذرّ و
مقداد و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام را داخل نموده و ما وارد شدیم، در آنجا حضرت امیر جلو ایستاده و ما در پشت آن
حضرت بر رسول خدا نماز خواندیم، و عائشه در گوشه اطاق نشسته و هیچ توجّهی بما نداشت گویا جبرئیل دیدگانش را پوشانده
بود، سپس هر بار ده نفر از مهاجرین و ده نفر از انصار (بیست نفر بیست نفر) را داخل خانه مینمود، آنان نیز نماز خوانده و خارج
میشدند، و به همین ترتیب همه جماعت مهاجر و انصار بر جنازه مطهّر نماز خواندند. سلمان گوید: هنگام غسل جریان سقیفه را به
گوش او رساندم و اینکه الحال أبو بکر بر منبر رسول خدا نشسته و مردم با او بیعت مینمایند. حضرت علیّ علیه السّلام فرمود: اي
سلمان، آیا دانستی اوّلین نفر که در منبر پیامبر با أبو بکر بیعت نمود که بود؟ گفتم: نه، جز آنکه در سقیفه بنی ساعده أوّل کسی که
با أبو بکر بیعت نمود ص: 189 بشیر بن سعد و پس از او به ترتیب: أبو عبیده جرّاح، عمر بن خطّاب، سالم مولاي
ابی حذیفه [و معاذ بن جبل]. فرمود: منظور من این نبود، آیا متوجّه شدي وقتی أبو بکر به منبر رفت اولین نفري که با او بیعت کرد
چه کسی بود؟ گفتم: نه نفهمیدم، ولی به خاطر دارم که او پیرمردي عصا بدست بود که در پیشانی اثر سجده داشت و در حالی که
لباسهاي خود را جمع کرده بود از منبر بالا رفته و به حالت گریه گفت: خدا را شکر که مرا زنده نگه داشت تا اینکه تو را در این
مکان دیدم، دست خود را بگشا تا با تو بیعت کنم، و با او بیعت نموده و از منبر پائین آمد و از مسجد خارج شد. ( 1) حضرت امیر به
من فرمود: اي سلمان نفهمیدي او که بود؟ گفتم: نه؛ ولی از لحن کلامش ناراحت شدم گویا از مرگ پیامبر خوشحال بود. امام علیّ
علیه السّلام فرمود: او ابلیس ملعون بود، پیامبر به من گفته بود که در روز غدیر خمّ که مرا به دستور خداوند به مقام خلافت نصب و
تعیین فرموده، و در بارهام آنچه لازم بود به مردم گفت، و تبلیغ آن را از همه خواست، ابلیس و یارانش در آنجا حاضر بوده به هم
گفتند: این امّت پیوسته مورد هدایتند و از هر گمراهی محفوظند، و به همین جهت هیچ ص: 190 راه نفوذي
بدیشان نخواهیم داشت، چرا که امام و پناه پس از پیامبرشان را یافتهاند. ابلیس با شنیدن این سخنان سخت متأثّر و اندوهناك شد و
رفت. و حبیبم به من گفته بود پس از وفاتم مردم در سقیفه بنی ساعده پس از مخاصمه و مذاکره با أبو بکر بیعت نموده سپس به
سمت مسجد آمده و أوّل کسی که بر منبر با او بیعت کند ابلیس لعین است که؛ بصورت پیرمردي عصا بدست و شادان چنین و
چنان گوید. سپس شیطان با سایر یارانش گرد آمده و پس از شادي بسیار روي به آنها نموده و گوید: فکر میکردید دیگر ما را به
این جمعیّت راهی نیست، مرا چگونه دیدید، آري نفوذ من بدیشان از همان جا آغاز شد که فرمان خدا و رسول را زیر پا گذاشتند.
1) سلمان گفت: چون شب شد حضرت امیر حضرت صدّیقه کبري را بر مرکبی سوار نموده و همراه حسن و حسین به خانههاي )
اهل بدر از مهاجر و انصار رفته و ضمن یادآوري حقّ خود در خلافت؛ ایشان را به یاري خود خواند، ولی تنها چهل و چهار نفر
جواب مثبت دادند، و به آنان دستور داد که صبح زود در حالی که سلاح بر کمر بسته و سرهاشان را تراشیدهاند تا دم مرگ با او
1) به سلمان گفتم: آن چهار نفر که بودند؟ گفت: من ) بیعت کنند، ولی جز چهار نفر بر سر قرار نیامدند. ص: 191
و أبو ذرّ و مقداد و زبیر بن عوّام. ولی حضرت امیر ناامید نشده و شب دوم نیز آنان را به خدا قسم داد، و باز آن قوم صبح فردا قرار
گذاشتند، ولی هیچ کدام جز ما وفا نکرد، و به همین ترتیب در شب سوم و صبح سوم!! چون آن حضرت غدر و بیوفایی آن قوم را
دید، در خانه نشسته و سرگرم جمع قرآن شد، و از خانهاش بیرون نیامد تا همه قرآن را جمع نمود، و آن را بر اساس نزول و ناسخ و
صفحه 67 از 184
منسوخ مرتّب نمود، در این حال أبو بکر دنبال او فرستاد که از منزل خارج شده و بیعت کن، و آن حضرت فرمود: من مشغول جمع
قرآن میباشم و با خود عهد کردهام تا پایان جمع آوري قرآن جز براي نماز سرگرم هیچ کاري نشوم. باري آن حضرت تمام قرآن
را در پارچهاي جمع نموده ممهور نمود. سپس سمت مسجد رفته و به جمع حاضر و أبو بکر با صدایی بلند فرمود: اي مردم، من از
زمان فوت پیامبر پیوسته سرگرم دفن و کفن او، سپس مشغول جمع قرآن بودم تا اینکه تمام آن را در این پارچه گرد آوردم، و این
را بدانید که همه آنچه خداوند بر رسول خود نازل فرمود در این قرآن جمع نمودم، و تمام آیات آن را رسول خدا بر من قرائت
نموده و تأویلش را بمن آموخته است. گفتند: ما به آن هیچ نیازي نداریم، و نظیر آن نزد ما موجود است. ص: 192
1) سپس ولیّ خدا به خانه خود مراجعت نموده و این آیه را تلاوت میکرد: فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَبِئْسَ ما )
یَشْتَرُونَ!! در اینجا عمر به أبو بکر گفت: به دنبال علیّ بفرست تا بیعت کند، زیرا تا او بیعت نکند هیچ اعتباري به کار ما نیست، و در
صورت بیعت از شرّ او ایمن خواهیم بود، او نیز فرستادهاي را روانه خانه آن حضرت ساخت که دعوت خلیفه پیامبر را اجابت کرده و
نزد من حاضر شو. امام متّقین فرمود: چه زود سخن و فرمان رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله را فراموش ساختید! او و اطرافیانش
بخوبی میدانند که خدا و رسول کسی را جز من خلیفه قرار ندادند! فرستاده تمام سخنان علیّ را به گوش ایشان رسانید، و براي بار
دوم [به فرمان عمر] مأمور شد که به آن حضرت بگوید: دعوت امیر المؤمنین أبو بکر را اجابت کن. او نیز خبر را رسانید. حضرت
امیر علیه السّلام فرمود: سبحان اللَّه! بخدا قسم که زمان زیادي از فوت پیامبر نگذشته و هنوز این کلام رسول خدا در اذهان باقی
مخصوص من است، و رسول خدا وي را با شش نفر دیگر امر فرمود که « امیر المؤمنین » است، و خود أبو بکر نیک میداند که لقب
مرا به این عنوان خطاب کنند. و او با رفیقش عمر چون منظور پیامبر را دریافتند گفتند: آیا این دستور از جانب خدا و رسول او
آري، این حقّی از جانب خدا و رسول است که او: امیر المؤمنین، و سرور مسلمانان، و پرچمدار پیشانی سفیدان از » : است؟ و فرمود
وضو است، ص: 193 خداوند علیّ را به روز قیامت بر صراط مینشاند که دوستانش را به بهشت داخل و دشمنانش
1) با شنیدن این سخنان آن فرستاده به سوي أبو بکر بازگشته و او را از تمام مطالب آگاه ساخت، و آن روز ) .« را روانه دوزخ سازد
از وي دست کشیدند. چون شب شد وي فاطمه را بر مرکبی سوار نموده و تمام آنان را به یاري طلبید، و جز همان چهار نفري که
قبلا گفتم هیچ یک به یاري آن حضرت نشتافت، و تنها ما بودیم که سرهامان را تراشیده و آماده جانفشانی و یاري آن حضرت
شدیم. و چون آن حضرت وضعیّت را در عدم یاري، و طرفداري و فرمانبري و بزرگداشت مردم نسبت به أبو بکر مشاهده فرمود،
[صبورانه] در خانهاش نشست. عمر به أبو بکر گفت: چرا کسی را نمیفرستی تا علیّ را وادار به بیعت کنی؟ زیرا جز او و همان
چهار نفر همه بیعت کردهاند!. و أبو بکر نسبت به عمر نرمتر و ملایمتر و ملاحظهکارتر بود، و عمر تند و خشن و ستمکارتر بود. أبو
بکر گفت: چه کسی را براي این کار بفرستم؟ عمر گفت: قنفذ را به سویش بفرست!- و او بردهاي از آزادشدگان فتح مکّه بود که
1) پس او را همراه ) روحیهاي تند و خشن و ستمکار داشت و از افراد سرسخت قبیله بنی تیم بود-، ص: 194
گروهی پی این کار فرستاد، او به در خانه علیّ علیه السّلام حاضر شد و اذن دخول خواست، ولی جواب ردّ شنید، آنان نیز این
موضوع را در مسجد به اطّلاع أبو بکر و عمر و جمع حاضر رساندند، عمر گفت: بروید آنجا؛ خواه اجازه دهد و خواه ندهد بدون
اجازه وارد شوید!!. آن جماعت نیز رهسپار بیت ولیّ خدا شده و اذن خواستند، در این هنگام حضرت صدّیقه کبري فرمود: ورود به
خانهام بر شما حرام و ممنوع باد! با شنیدن این کلام همراهان قنفذ باز گشته نزد عمر رسیده و گفتند: فاطمه ورود بیاجازه به منزلش
را بر ما ممنوع و حرام نمود! با شنیدن این کلام عمر به خشم آمده و گفت: ما را با زنها چه کار؟! سپس به گروهی از اطرافیانش
دستور داد تا مقداري هیزم برداشته و با او همراه شوند، تا در اطراف منزل علیّ علیه السّلام قرار دهند، و این در حالی بود که ولیّ
خدا به همراه همسر و فرزندانش در خانه بود! سپس عمر با صدایی بلند خطاب به حضرت امیر گفت: بخدا سوگند یا خارج شده و
با خلیفه پیامبر بیعت میکنی، و یا خانهات را آتش میزنم!. سپس بازگشته و نزد أبو بکر نشست، در حالی که میترسید نکند علیّ
صفحه 68 از 184
با شمشیر از منزل خارج شود، زیرا با سختی و شدّت او نیک آشنا بود. سپس به قنفذ دستور داد که اگر خارج نشد بیاجازه او داخل
شده و در صورت ممانعت خانه را به آتش بکشید. قنفذ براه افتاده و با همراهانش بیاجازه به خانه ولیّ خدا یورش بردند، آن
حضرت ص: 195 خواست شمشیر کشد ولی مانعش شدند، و شمشیري از آنان گرفت تا دفاع کند ولی جمعیت او
را محاصره کرده و شمشیرش را ستاندند، و از اطراف آن حضرت را محاصره نموده و ریسمانی سیاه بر گردن مبارکش انداختند، با
مشاهده این وضع دردانه رسول خدا بیتاب شده و خواست که میان همسر و پسر عمویش و آنان حائل شده و مانع شود، که قنفذ
ملعون تازیانهاش را به تندي بر بازوي مبارك صدّیقه طاهره فرود آورد!! اثر این ضربه تا دم وفات در بازوي آن حضرت همچون
دمبل باقی بود. در این حال أبو بکر به قنفذ پیغام فرستاد که علیّ را نزد من بیاور، و اگر فاطمه ممانعت کرد او را بزنید و از نزد علیّ
دورش سازید، با این پیغام کار بالا گرفت و قنفذ با شدّت عمل بالاتري وارد صحنه شد و در نهایت قساوت و شدّت دخت گرامی
پیامبر را میان فشار درب و دیوار قرار داده و شدّت این کار بحدّي بود که پهلوي آن بانو شکست و بچّه داخل شکم سقط شد!! در
اثر این عمل ددمنشانه آن بانوي گرامی تا آخر عمر پیوسته زمینگیر و بستري شد تا اینکه به همین دلیل مظلومانه به شهادت رسید،
صلوات اللَّه علیها. ( 1) سپس آن حضرت را به مسجد کشیدند تا اینکه نزد أبو بکر رسیدند، در آن جمع عمر با شمشیر بالاي سر أبو
بکر ایستاده بود و همراه او خالد بن ولید و أبو عبیده جرّاح و سالم و مغیرة بن شعبه و اسید بن حسین و بشیر بن سعد و الباقی آن
مجمع در اطراف أبو بکر مسلّح شده نشسته بودند. حضرت علیّ علیه السّلام در حالی وارد مسجد شد که میفرمود: بخدا سوگند
اگر شمشیرم در دستانم میبود خود درمییافتید که هرگز بمن غالب نمیشدید، ص: 196 و بخدا سوگند که من
خود را در باب تلاش و کوشش در اتمام حجّت هیچ ملامت و سرزنشی نخواهم کرد زیرا در آن کوتاهی نکردم، اگر فقط چهل
مرد با من همراهی و یاري مینمودند مسلّما این جماعت و گروهتان را بهم میزدم، پس لعنت خدا بر آن گروهی که با من بیعت
نمود سپس مرا وانهاده و تنها گذاشت. ( 1) عمر با لحنی بسیار تند به آن حضرت گفت: بیعت کن! فرمود: اگر بیعت نکنم چه
میشود؟ گفت: اگر بیعت نکنی تو را با خواري و ذلّت خواهیم کشت. فرمود: با این کار بنده خدا و برادر رسول خدا را کشتهاید.
أبو بکر گفت: بنده خدا درست است، ولی برادر رسول خدا را قبول نداریم. فرمود: آیا شما منکر پیمان برادري میان من و رسول
خدا میباشید؟- و این کلام را سه بار تکرار فرمود- سپس رو به آن مجمع نموده و فرمود: اي گروه مهاجر و انصار! شما را به خدا
قسم، مگر نشنیدید که در روز غدیر خمّ چنین و چنان گفت؟ و در غزوه تبوك چه گفت؟- آن ولیّ خدا از گفتن هیچ کلامی که
پیامبر در شأن او در حضور امّت گفته بود دریغ نکرده و همه را تذکّر داد- و در پایان هر کدام همه تأیید کرده و میگفتند: آري
بخدا درست است. أبو بکر احساس خطر کرد که نکند تمام مردم یاریش نموده و از او دفاع کنند، بهمین خاطر شتابان گفت: آنچه
گفتی همه ما با گوشهایمان شنیده و در دل ضبط نمودهایم، ولی خود شنیدم که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله پس از تمام اینها
فرمود: ما اهل بیت را خداوند برگزید ص: 197 و کرامت بخشید و براي ما آخرت را بر دنیا برگزید، و خداوند
براي ما نخواست که نبوّت و خلافت را جمع نماید. ( 1) حضرت علیّ علیه السّلام فرمود: آیا جز تو فرد دیگري از اصحاب این کلام
را شنیده؟ عمر گفت: خلیفه رسول خدا راست گفت، ما نیز این سخن را از آن حضرت شنیدیم، و در پی او أبو عبیده و سالم مولا
حذیفه و معاذ بن جبل نیز سخن أبو بکر را تصدیق نمودند. حضرت امیر علیه السّلام فرمود: براستی همه شما به آن صحیفه ملعونهاي
که در خانه کعبه منعقد کرده و هم عهد شدید، که پس از رحلت پیامبر خلافت را از ما خانواده دور کنید. أبو بکر گفت: از کجا
این خبر بتو رسیده؟ آیا ما بتو گفتیم؟ حضرت خطاب به یارانش فرمود: اي زبیر و اي سلمان و تو اي مقداد همه شما را به خدا و
حقیقت اسلام قسم میدهم آیا شما نشنیدید که رسول خدا این مطلب را بمن تذکّر داد که فلانی و فلانی- تا اینکه تمام آن پنج تن
را نام برد- میان خود نامهاي نوشته و تعهّد نمودهاند که پس از من با خلافت علیّ مخالفت کنند؟! همگی آن سه نفر گفتند: بخدا
آري، همه این مطالب را ما نیز شنیدیم. و شخص شما پس از شنیدن این سخن رسول خدا عرض نمودي: پدر و مادرم به فدایت اي
صفحه 69 از 184
پیامبر خدا، ص: 198 اگر این واقعه رخ داد من چه کنم؟ و پیامبر فرمود: اگر بر آنان یار و یاوري یافتی که با آنان
جهاد نموده و ستیزه کن، و در غیر این صورت بیعت کرده و صبر کن، و خون خود را حفظ کن. حضرت علیّ علیه السّلام فرمود:
بخدا سوگند اگر همان چهل نفري که با من بیعت نمودند نقض عهد نکرده بودند در راه خدا و براي رضاي او بخوبی با شما جهاد
میکردم، و بخدا سوگند که هیچ یک از نسل شما نمیتوانست تا روز قیامت به خلافت دست یابد. ( 1) سپس پیش از بیعت رو به
سپس آنان دست .!!« ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْ عَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ » : قبر رسول خدا نموده و فریاد بر آورد که
آن حضرت را گرفته روي دست ابی بکر گذاشتند در حالی که دست خود را میکشید، و گفتند: بیعت کرد، بیعت کرد، و این صدا
در مسجد پیچید که بیعت کرد! أبو الحسن بیعت کرد!! سپس به زبیر گفتند: حال بیعت کن! ولی او خودداري کرد، که ناگاه عمر و
خالد و مغیره با تعدادي دیگر به او یورش برده و شمشیر را از دستش گرفته و به زمین زده و شکستند. زبیر به عمر که روي سینهاش
، نشسته بود گفت: اي پسر صُ هاك حبشیّه! اگر شمشیرم در دستم بود از من میگریختی. سپس زبیر نیز بیعت کرد. الاحتجاج، ج 1
1) سلمان گوید: سپس مرا گرفته و پا و گردنم را همچون کالا درهم پیچیده و محکم بستند گویی تمام اعضایم را درهم ) ص: 199
شکستند، و از سر اجبار؛ من نیز بیعت نمودم، سپس أبو ذرّ و مقداد نیز از سر اجبار بیعت نمودند، و جز علیّ و ما چهار نفر هیچ یک
از امّت از سر اجبار بیعت نکرد. در بین ما زبیر از همه تندتر سخن میگفت، پس از بیعت رو به عمر کرده و گفت: اي پسر صُهاك
اگر این آزادشدهگان یاریت نکرده بودند و شمشیر بدستم بود هرگز بر من غالب نشده بودي، زیرا من از ترس و اضطراب تو
باخبرم، و امروز اطراف خود جمعیتی را میبینی و با تکیه بر قدرت آنان حمله میکنی. و کلام میان آن دو بسختی بالا گرفت به
سخنان زشت مبدّل گشت تا آنجا که أبو بکر میان آن دو را سازش داده و هر کدام دست از دیگري برداشت. ( 2) سلیم بن قیس
راوي خبر گوید: من به سلمان گفتم: آیا تو بیهیچ کلامی با أبو بکر بیعت نمودي؟ گفت: من پس از بیعت گفتم: پیوسته دنیا بر
شما حرام باد! آیا میدانید چه بلائی سر خود آوردید؟ انجام دادید و خطا کردید، شما همچون امّتهاي گذشته رفتار نموده
ص: 200 و پیروي تمایلات و شهوات نفسانی خود را کردید، و سنّت پیامبرتان را واگذاشته و خطا کردید، تا آنجا
که مقام خلافت را از مرکز و اهل آن خارج ساختید. عمر به من گفت: اکنون که هم تو و هم رفیقت بیعت نمودهاید هر چه
میخواهی بگو. ص: 201 گفتم: من نیز شهادت میدهم که خود از رسول خدا شنیدم که میفرمود: بر تو و رفیقت
که با او بیعت نمودم گناه و عذابی معادل گناه و عذاب تمام امّت تا روز قیامت خواهد بود. مترجم گوید: در این قسمت سخنانی از
سلمان و زبیر و أبو ذرّ با عمر نقل شده که به جهت خارج بودن از موضوع احتجاج از ترجمه و توضیح آن صرف نظر شد.
39 - از حضرت صادق علیه السّلام نقل است که فرمود: وقتی که امیر المؤمنین را از خانه بیرون (1) ص: 202
کشیدند، در پی او حضرت زهرا بیرون آمد، و تمام زنان بنی هاشم با او همراه شده تا اینکه به نزدیکی قبر پدر خود رسول خدا
صلّی اللَّه علیه و آله رسید به جماعت داخل مسجد گفت: دست از سر پسر عمویم بردارید، که سوگند به آنکه محمّد؛ پدرم را به
درستی به رسالت مبعوث فرمود اگر او را رها نکنید موهایم را پریشان میکنم و پیراهن پدرم را بر روي سر خواهم گذاشت، و خدا
را به دادرسی و یاري خود طلب خواهم نمود، و در پیشگاه حقّ هرگز صالح نبیّ از پدرم و ناقه و بچّه آن از من و فرزندانم گرامیتر
و محبوبتر نبودند!!. سلمان گفت: من نزدیک آن حضرت بودم، و بخدا سوگند پس از این سخنان متوجّه شدم که دیوارها و
ستونهاي مسجد به حرکت آمد، با دیدن این منظره خود را به آن صدّیقه نزدیکتر ساخته و گفتم: اي بانو و سرور من، خداوند متعال
پدر تو را بعنوان رحمت براي جهانیان مبعوث فرمود، شایسته نیست که شما خواستار عذاب و نقمت امّت باشی! پس از آن اوضاع به
40 - از حضرت باقر علیه السّلام نقل است که عمر بن ( حال عاديّ بازگشت، و آن حضرت نیز به منزل خود مراجعت فرمود. ( 2
خطّاب به أبو بکر گفت: نامهاي به اسامۀ بن زید بفرست تا نزد تو آید، زیرا حضور او به نزد تو موجب قطع منازعه قوم خواهد بود.
1) از أبو بکر خلیفه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به ) أبو بکر نیز نامهاي بدین مضمون به او نوشت: ص: 203
صفحه 70 از 184
اسامۀ بن زید، أمّا بعد؛ چون نامه من به دستت رسید با همه اطرافینت به سوي من حرکت کن، زیرا همه مسلمانان اطراف من اجتماع
نموده و مرا امیر و پیشواي خود قرار دادهاند، پس شما نیز مخالفت نکنید که کارتان به سرکشی و عصیان کشد در این صورت از
از اسامه بن زید کارگزار و عامل » : من به تو آن رسد که انتظارش را نداري، و السّلام. اسامه نیز در جواب؛ این نامه را نگاشت
رسول خدا در غزوه شام، أمّا بعد؛ نامهاي از تو به دستم رسید که ابتداي آن آخرش را نقض میکرد، در ابتداي آن مدّعی شدي که
تو خلیفه رسول خدایی، و در آخرش خود را جمهور مردم خواندي، و اینکه منصب امارت و رهبري از ناحیه ایشان بتو رسیده، این
را بدان که من و اطرافیانم همه از جماعت مسلمانان و مهاجران بوده و بخدا سوگند به این انتخاب راضی نبوده و تو را امیر خود
نساختیم، پس بخود آي و حقّ را به صاحب آن بازگردانده و ایشان را از آن محروم مساز، زیرا آنان به این کار از تو شایستهترند، و
تو خود از فرمایش رسول خدا در روز غدیر در باره علیّ خبر داري، چه زود آن را فراموش نمودي، هر چه زودتر به حوزه تحت
فرمان من بازگرد که مخالفت با آن برابر است با عصیان خدا و رسول، و نیز مخالفت در برابر کسی است که خود پیامبر بر تو و
رفیقت امیر نمود؟! ص: 204 و تا آخرین لحظه حیات مرا از این مقام عزل نفرمود، ولی تو و رفیقت بدون توجّه به
دستور من به مدینه بازگشته و بیاذن من در آنجا ماندید. ( 1) أبو بکر با خواندن نامه اسامه چنان تکان خورد که میخواست خود را
از آن مقام خلع نماید، ولی عمر ممانعت نموده گفت: این کار را مکن، زیرا آن پیراهنی است که خداوند به تو پوشانده است، و گر
نه پشیمان خواهی شد! راه حلّ مشکل اسامه این است که او را آماج نامههاي خود قرار داده و در این امر اصرار نمایی، و از دیگران
نیز بخواه که نامهاي بدین مضمون برایش بنویسند که: میان مسلمانان تفرقهافکنی مکن، و از اجتماع ایشان خارج نشده و با ایشان هم
نظر و رأي ما را قبول کن، و از برانگیختن فتنه » : رأي شو. پس أبو بکر با گروهی از اهل نفاق نامهاي بدین مضمون به اسامه نوشتند
دوري کن، زیرا این مردم تازه مسلمانند [و ممکن است این فتنه موجب بازگشت ایشان به کفر شود]. و چون انبوه نامهها به دست
اسامه رسید با اطرافیانش به مدینه بازگشت، وقتی اجتماع مردم را بر ابی بکر مشاهده نمود، به سوي خانه علیّ علیه السّلام آمده و
گفت: این چه اوضاعی است؟ فرمود: همین است که میبینی، عرض کرد: آیا شما بیعت نمودي؟ فرمود: آري اي اسامه!. گفت: با
اختیار یا ص: 205 کراهت و اجبار؟ فرمود: با زور و اجبار! با شنیدن این کلام همه چیز را دریافته پس نزد أبو بکر
-41 و نقل است که پدر أبو بکر هنگام وفات (1) .«1» رفته و بعنوان خلیفه به او سلام داد، و أبو بکر گفت: سلام بر تو اي أمیر
پیامبر در طائف بسر میبرد، و چون جریان بیعت با أبو بکر رخ داد نامهاي به این عنوان براي پدرش فرستاد: از جانشین و خلیفه
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به أبو قحافه، أمّا بعد؛ مردم به خلافت من راضی شدند، و من از امروز خلیفه خدایم، اگر به سوي
من آنی براي شما بسیار خوشتر است. چون أبو قحافه نامه را خواند به حامل نامه گفت: چرا علیّ را انتخاب نکردید؟ گفت: او کم
سنّ و سال بود و بسیاري از سران قریش و غیر آن را در غزوات کشته است، در مقابل أبو بکر از او بزرگتر است. أبو قحافه گفت:
اگر به سنّ است من به خلافت از او شایستهترم! حقّ علیّ را خوردند با اینکه خود رسول خدا براي او بیعت گرفت و ما را بدان امر
فرمود!!. سپس این گونه پاسخ گفت: از أبو قحافه به پسرش أبو بکر، أمّا بعد؛ نامهات بدستم رسید ص: 206 و
کاتب آن را فرد بیفکري یافتم، که هر کلام آن دیگري را نقض میکند، یک بار خود را خلیفه رسول خدا خواندي و بار دیگر
خلیفه خدا، و در آخر خود را جمهور مردم قلمداد نمودي، این امري مشتبه و ملتبس است، به تو هشدار میدهم در چنین کاري
داخل نشوي که خروج و خلاصی از آن بسیار دشوار بوده و عاقبت آن در روز قیامت دوزخ است و ندامت است و ملامت، که
بیشکّ هر کاري راه ورود و خروجی دارد، و تو خوب میدانی چه کسی به این امر از تو شایستهتر است، پس آنچنان رعایت
خداوند را بنما که گویی او را میبینی، و کار را به صاحب اصلی آن واگذار، که انجام آن امروز آسانتر و سبکتر از فردا است، و
42 - از عامر شعبی نقل است که عروة بن زبیر [از پدرش زبیر] گفت: وقتی أبو بکر بر خلافت تکیه کرد گروهی از ( السّلام. ( 1
منافقین گفتند: أبو بکر بر علیّ تقدّم یافت و نیز معتقد است که از علیّ براي خلافت شایستهتر است!. وقتی این حرفها بگوش أبو بکر
صفحه 71 از 184
رسید برخاسته و خطبهاي بدین شرح خواند که: در برابر افرادي که به راه دین باز نمیگردند، و مراقب رفتار و گفتار خود نبوده و
آداب محبّت و مودّت را نمیکنند صبر باید! همانها که از سر ناچاري تظاهر به ایمان نموده و صفات نفاق را در دلهاي خود پنهان
کردند، آنان پیروان شیطانند و گروه طاغی! میپندارند که من خود را از علیّ افضل میدانم، ص: 207 چگونه
مدّعی چنین حرفی باشم در حالی که مرا سوابق و خصوصیّات و قرابت او نیست؟ او یکتاپرست بود و من کافر بودم، و پیش از من
او را عبادت میکرد، او دوست پیامبر بود و من مخالف و دشمن، و ساعاتی چند از من سبقت جست که اگر غفلت میکردم دیگر
به شکر آن نائل نشده و هرگز ممکن نبود به گرد پایش برسم. بخدا سوگند که علیّ بن- ابی طالب در محبّت خداوند و قرابت
پیامبر و از نظر درجه ایمان به مقامی دست یافته که هیچ یک از گذشتگان و آیندگان هر چه بکوشند غیر از انبیاء نتوانند به آن مقام
دست یافته و قدمی در آن راه نهند، علیّ در راه خدا از بذل جان دریغ نکرد، و مودّت و محبّت خود را در باره پسر عمویش اظهار
نمود، هر گرفتاري و سختی و پیشآمد بدي را از پیش روي مسلمین برداشته و برطرف میساخت، هر گونه شکّ و شبههاي را رفع
نموده و هر راهی جز راه هدایت را مسدود میکرد، پیوسته با شرك و نفاق در مبارزه بود و حقّ را روشن میساخت. ( 1) او پیوسته
در این عالم متحمّل شدائد بود، پیش از همه به پیامبر ملحق شد و قبل از دیگران به میادین جنگ قدم نهاد، وي جامع علم و حلم و
فهم است، و همه خیرات در قلب او انباشته و مخزون شده، ولی هیچ را براي خود ذخیره نکرده و همه را انفاق میکند، پس با این
صفات چه کسی قادر است مقام او را آرزو کند، در حالی که او از طرف خداوند متعال و رسول به ولایت مؤمنین و وصایت پیامبر
و امامت امّت منصوب گردیده ص: 208 است، آیا فرد نادان به اینکه من خلیفه شدهام مغرور شده حال اینکه او مرا
حقّ با علیّ است و » : به این جایگاه نشاند و من اطاعت امر او را نمودم، و خود از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله شنیدم که میفرمود
علیّ با حقّ است، هر که او را فرمان برد هدایت یافته، و هر که با او مخالفت کند تباه گردد، و هر که او را دوست بدارد خوشبخت
شده، و هر که به او کینه ورزد ناکام و بدبخت شود. ( 1) بخدا سوگند اگر دوستی و محبّت مردم به علیّ بن ابی طالب تنها بدین
خاطر باشد که او مخالفت خدا نکرده و جز اللَّه هیچ معبودي را عبادت نکرده، و نیز به خاطر اینکه مردم پس از وفات پیامبر به
وجود او نیازمندند، البتّه همین مقدار در ایجاب محبّت و دوستی او کفایت میکند، تا برسد به تمام جهات و علل بسیار دیگري که
حدّ أقلّ آن اسباب موجب اطاعت او و کمترین آنها باعث و موجب ترغیب و تشویق در متابعت اوست. علیّ از ارحام نزدیک رسول
خدا است، و به تمام موضوعات بزرگ و کوچک عالم است، او را ویژگی و خصوصیاتی است که نه در تعداد بدانها دسترسی
است و نه بزرگی آن قابل درك میباشد، اگر همه آرزو کنند که خاك کفش او باشند آرزویی بجا است، مگر نه این است که او
صاحب لواي حمد، و ساقی روز قیامت، و جامع همه خوبیها، و داراي همه علوم، ص: 209 و وسیله شفاعت به خدا
-43 از محمّد بن عمر بن علیّ از پدرش نقل است که أبو رافع گفت: من نزد أبو بکر بودم وقتی علیّ علیه (1) !؟«1» و به پیامبر است
السّلام و عبّاس رضی اللَّه عنه وارد شده و در باره میراث پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله اختلاف داشتند. أبو بکر گفت: در این اختلاف
علیّ بر عبّاس پیروز خواهد شد، عبّاس گفت: من عموي پیامبر و وارث او میباشم، حال اینکه علیّ میان من و میراث آن حضرت
مانع میشود. أبو بکر گفت: آن وقتی که پیامبر پس از جمع نمودن فرزندان عبد المطّلب؛ که تو نیز یکی از آنان بودي الاحتجاج،
کدامیک از شما حاضر است با من همراهی نموده و وصیّ و خلیفه من بوده و وعدههاي مرا برآورده و دیون » : ج 1، ص: 210 فرمود
با شنیدن این کلمات همه شما بجز علیّ کنار کشیدید، و پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله خطاب به علیّ فرمود: تنها تو ،«؟ مرا بپردازد
شایسته این مسئولیّت میباشی. عبّاس گفت: [اگر تو به این سخنان معترفی] چگونه در این جایگاه نشستهاي و بر علیّ سبقت جسته و
44 - رافع بن ابی رافع گوید: یک وقتی با أبو بکر ( امیر او گشتهاي؟ أبو بکر گفت: مرا معذور بدارید اي فرزندان عبد المطّلب. ( 1
در راهی همسفر بودم، در راه از او پرسیدم: اي أبو بکر به من چیزي بیاموز که خداوند بدان واسطه مرا سود بخشد! گفت: خودم نیز
چنین قصدي داشتم اگر چه تو نمیخواستی: هرگز براي خدا شریکی قرار مده، و نماز را بپاي دار، و زکات را بپرداز، و ماه رمضان
صفحه 72 از 184
را روزه بگیر، و حجّ و عمره را ترك مکن، و هرگز ریاست و فرمانروایی بر دو مسلمان را قبول مکن!. به او گفتم: آنچه در باب
ایمان و نماز و زکات و روزه و حجّ و عمره گفتی، همه را ندیدم که بتواند نزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به قلل شرف و
بینیازي و عزّت و منزلت صعود کند مگر توسّط [امتحان در] همان امارت و ریاست!. ص: 211 أبو بکر گفت: تو از
من تقاضاي نصیحت کردي و من خالصانه پاسخت گفتم. أبو رافع گوید: وقتی رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله وفات یافت و أبو
بکر بر مسند خلافت تکیه زد به نزد او شتافه و گفتم: اي أبو بکر مگر این تو نبودي که مرا از ریاست حتّی بر دو مسلمان نهی
میکردي؟! گفت: آري. گفتم: پس چه شده که عهدهدار ریاست و امارت امّت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله شدهاي؟! گفت: مردم به
45 - نقل است ( اختلاف افتادند و من ترسیدم که گمراه شوند، و چون از من خواستند عهدهدار این منصب شوم اجبارا پذیرفتم!!. ( 1
که أبو بکر و عمر طیّ مذاکرهاي با خالد بن ولید از او خواستند که حضرت علیّ علیه السّلام را به قتل برساند و او نیز پذیرفت، در
گوشه خانه؛ همسر أبو بکر اسماء بنت عمیس متوجّه این جریان شد، و فورا پیکی را روانه خانه علیّ علیه السّلام نموده و به او گفت:
به او بگو گروهی قصد جان شما را دارند، چون حضرت این مطلب را شنید فرمود: رحمت خدا بر بانویت اسماء، به او بگو [اگر
ایشان به این هدف نائل خواهند شد] پس چه کسی ناکثین و مارقین و قاسطین را میکشد؟. و قرار شد خالد بن ولید هنگام نماز
صبح که هوا تاریک است از فرصت استفاده نموده و خود را مخفی سازد [زیرا رسم بر این بود که نماز صبح را در چنان تاریکی
بجاي میآوردند که زن و مرد از هم تمیز داده نمیشدند] و لیکن خدا کار خود را رساننده است، ص: 212 و أبو
بکر به خالد گفته بود: هر وقت نماز صبح را به پایان بردم نقشهات را در باره علیّ عملی ساز، بهمین خاطر خالد در صف نماز در
کنار علیّ نشست، و أبو بکر با اینکه در نماز بود ناگاه به فکر عواقب آن عمل شنیع افتاده و از فتنه پس از آن ترسید که نکند جان
و در نقل دیگر خبر ،« اي خالد آنچه مأموریت داشتی انجام مده » : خودش نیز در خطر باشد، پس پیش از سلام نماز سه بار گفت
و آن حضرت علیه السّلام رو به خالد نموده و دید با شمشیر .« آنچه را که دستور داده بودم خالد انجام ندهد » : آمده است که گفت
برهنه در کنار او است، فرمود: اي خالد تو را به چه چیز مأمور ساخته بود؟ گفت: به کشتن تو، فرمود: آیا واقعا این کار را
میکردي؟ گفت: بخدا قسم اگر او مانع نشده بود شمشیر را بر فرق سرت فرود میآوردم. حضرت علیّ علیه السّلام فرمود: اي
بیمادر دروغ گفتی، آنکه توان این کار را دارد حلقه استش از تو تنگتر است! قسم به آنکه دانه از زمین بیرون آورده و انسان را
خلق نمود اگر قضاي الهی بنوع دیگري قلم خورده بود نیک در مییافتی که از میان این دو گروه کدامیک شرورتر و ضعیفتر
46 - و در روایت دیگري از أبو ذر- رضی اللَّه عنه- نقل است که پس از این ماجرا حضرت امیر علیه السّلام با دو انگشت ( است! ( 1
سبّابه و میانی خود خالد را چنان گرفت و فشرد ص: 213 که از شدّت درد بلند فریاد کشید، و مردم به هراس افتاده
و ناراحت شدند (فقط فکر خود بودند)، و خالد خود را ملوّث نموده و پاهاي خود را بر زمین میزد و هیچ نمیگفت. در این حال
أبو بکر به عمر گفت: این حاصل مشورت عوضی تو بود، گویا من سرانجامش را میدیدم، خدا را سپاس که آلوده به این عمل
نشدم. امّا در باب خالد هر کسی که قدم پیش مینهاد تا او را از دست حیدر کرّار رهایی بخشد از سر ترس دور میشد، در اینجا
أبو بکر عمر را در پی عبّاس فرستاد، عموي آن حضرت آمده و شفاعت نموده و [با اشاره به روضه نبویّه] گفت: تو را به حقّ
صاحب این قبر و آنکه در آن است و به حقّ حسنین و فاطمه او را رها کن، آن حضرت نیز پذیرفت، و عبّاس میان دو دیدهاش را
با اینکه انجام چنین عملی از چنین افراد ظالمی دور از ذهن نیست، ولی تنها مطلبی که بنظر میرسد این است » : بوسید. مترجم گوید
که آیا حضرت امیر علیه السّلام در صفوف نماز جماعت آنهم پشت سر أبو بکر حاضر میشده یا نه، از شواهد تاریخی و روایی
شیعه دوازده امامی نیک مشخّص میشود که آن وجود نازنین پس از اتمام مسأله بیعت أبو بکر با آن وضعیتی که گذشت، بنا بر
عهد معهودي که از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله دریافته بود صبر اختیار نموده و جز در مسائل مهمّ امّت اسلام؛ در کار حکومت
ص: 214 .« دخالت نکرده و خلفاي ثلاث را به رسمیت نشناخت
صفحه 73 از 184
احتجاج حضرت امیر علیه السّلام با توسّل به کتاب و سنّت بر أبو بکر و عمر وقتی فدك را از حضرت زهرا علیها السّلام غصب نمودند
احتجاج حضرت امیر علیه السّلام با توسّل به کتاب و سنّت بر أبو بکر و عمر وقتی فدك را از حضرت زهرا علیها السّلام غصب
47 - از حمّاد بن عثمان نقل است که امام صادق علیه السّلام فرمود: وقتی با أبو بکر بیعت شد و خلافت او بر همه مهاجر ( نمودند ( 1
و انصار محقّق و ثابت شد، فردي را از جانب خود به سرزمین فدك فرستاده و دستور داد تا نماینده حضرت زهرا علیها السّلام را از
آنجا اخراج کند. در پی این اقدام حضرت فاطمه علیها السّلام نزد أبو بکر آمده و فرمود: چرا مرا از ارث پدري محروم نموده و
نمایندهام را از انجام بیرون کردي، حال اینکه پدرم آنجا را به دستور خدا براي من قرار داده بود؟ أبو بکر گفت: بر این مطلب شاهد
بیاور، آن حضرت نیز امّ ایمن را آورد، و او گفت: پیش از اینکه شهادت و گواهی بدهم باید از تو- اي أبو بکر- بپرسم: تو را به
گفت: آري قبول دارم، گفت: بنا بر ؟« امّ ایمن یکی از زنان بهشتی است » : خدا قسم آیا این فرمایش پیامبر را قبول داري که فرمود
پس آن رسول « حقّ نزدیکانت را بده- روم: 38 » : این من نیز شهادت میدهم که خداوند عزیز و جلیل بر پیامبر وحی فرستاد که
1) سپس علیّ علیه السّلام نیز وارد شده و به ) گرامی نیز فدك را به دستور خداوند براي فاطمه قرار داد. ص: 215
نفع فاطمه شهادت داد، با دیدن آن أبو بکر نیز مجاب شده و نامهاي نوشته و به حضرت زهرا داد، در این حال عمر وارد شده و
گفت: این نامه چیست؟ گفت: فاطمه ادّعاي فدك را نموده و امّ ایمن و علیّ براي او شهادت دادند! عمر بن خطّاب نامه را از دست
حضرت فاطمه علیها السّلام گرفته و پاره کرد!. حضرت زهرا نیز گریان خارج شده در حالی که میفرمود: هر که نامه مرا پاره کرد
خداوند شکمش را پاره کند!. پس از آن حضرت علیّ علیه السّلام به مسجد آمد و خطاب به أبو بکر- که میان جماعت مهاجر و
انصار بود- فرمود: براي چه فاطمه را از میراث پدري او محروم ساختی حال اینکه او در زمان حیات رسول خدا مالک آن شده
بود؟! أبو بکر گفت: این فیء (مال همه) مسلمین است، اگر شهودي را بیاورد که رسول خدا در زمان حیاتش به او بخشیده قبول
است و گر نه او هیچ حقّی در فدك ندارد. حضرت امیر علیه السّلام فرمود: اي أبو بکر، آیا در باره ما خلاف دستور خداوند در باره
مسلمانان حکم میکنی؟ گفت: نه این طور نیست، فرمود: اگر در دست یکی از مسلمانان چیزي باشد و من ادّعا کنم که مالک آن
هستم، تو از کدامیک از ما درخواست شهود مینمائی؟ ص: 216 گفت: معلوم است که فقط از تو طلب شاهد
میکنم، فرمود: پس چرا از فاطمه طلب شاهد میکنی؛ با اینکه او فدك را از زمان رسول خدا تصاحب کرده و تا بعد از وفات او نیز
مالک آن بوده، حال اینکه از مسلمانان دیگر- که مدّعی هستند- درخواست شاهدي نمیکنی؟ أبو بکر ساکت شده و مجاب
گشت. عمر گفت: اي علیّ دست از این سخنان بردار، که ما قادر به بحث و احتجاج با تو نیستیم، اگر در اثبات این مالکیّت
شاهدانی آوردید که قبول است و گر نه فدك مال همه مسلمین بوده؛ نه تو و نه فاطمه هیچ حقّی در آن ندارید!!. ( 1) حضرت امیر
علیه السّلام فرمود: اي أبو بکر آیا قرآن خواندهاي، گفت: آري، فرمود: به من بگو آیا آیه شریفه إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ
الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً در باره ما نازل شده، یا دیگران؟ أبو بکر گفت: بلکه در باره شما نازل شده، فرمود: اي أبو بکر
اگر جماعتی گرد آمده و شهادت دهند که فاطمه دخت پیامبر مرتکب فاحشهاي شده است تو چه خواهی کرد؟ گفت: مانند زنان
دیگر مسلمان حدّ را بر او جاري میسازم، حضرت امیر علیه السّلام فرمود: اي أبو بکر در این صورت در نزد خدا از کافران خواهی
بود، گفت: براي چه؟ فرمود: زیرا تو منکر گواهی خداوند بر طهارت او شده و شهادت گروهی از مردمان را پذیرفتهاي، به همین
ترتیب حکم خدا و رسول را در ص: 217 مسأله فدك- که آن را در زمان حیات پیامبر تصاحب نموده- ردّ نموده و
در مقابل شهادت فردي اعرابی دور از تمدّن را پذیرفتهاي، و فدك را از او غصب نمودي، و پنداشتهاي که آن فیء (مال همه)
دلیل و اثبات بر عهده شخصی است که به زیان دیگري » : مسلمین است، حال اینکه پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله خود فرموده بود که
و تو از این فرمایش پیامبر نیز غافل شده و درست عکس آن عمل نمودهاي، و از ،« ادّعایی دارد، و دیگري تنها باید سوگند یاد کند
صفحه 74 از 184
فاطمه که فدك را تصاحب نموده اقامه شاهد میکنی. با شنیدن این کلام بینقص و سرتاسر منطقی جماعت حاضر متأثّر و متحیّر
شده و به یک دیگر خیره شدند، و یک صدا گفتند: بخدا که علیّ راست میگوید!!. حضرت امیر علیه السّلام به خانه خود
بازگشت. ( 1) سپس حضرت زهرا علیه السّلام داخل مسجد شده و ضمن طواف قبر پدر این ابیات را میخواند: ( 1) ما تو را از دست
دادیم همچون زمینی که بارانی نافع را از دست دهد، قوم تو به اختلاف افتادند، پس تو خود شاهد امور ایشان باش، ( 2) پس از تو
اخبار و اکاذیبی منتشر شد که اگر شما حاضر بودي کار مردم تا این حدّ سخت نمیشد، ( 3) در گذشته فرشته وحی جبریل با آیات
4) تو ) خدا مونس ما اهل بیت بود، چون از میان ما رفتی او نیز غایب شده و تمام خوبیها از ما پوشیده شد، ص: 218
همچون ماه شب چارده و نوري بودي که از تو بهرهمند میشدند، و بر تو از جانب خداوند عزیز آیات نازل میشد، ( 5) گروهی از
مردمان نسبت به ما روي ترش کرده و مقام ما را کوچک و سبک شمردند، چون از میان ما غایب شدي امروز ما مورد غضب و
خشم واقع شدیم، ( 6) این را بدان که تا دم مرگ و تا زمانی که چشمهاي ما اشکی براي ریختن داشته باشد بر تو خواهیم گریست!!
1) أبو بکر و عمر از مسجد خارج شده و به خانه رفتند، و أبو بکر کسی را دنبال عمر فرستاده و او را حاضر کرده و گفت: دیدي )
مجلس ما با علیّ امروز چگونه پایان یافت، بخدا سوگند اگر این مجلس در روز دیگر تکرار شود بیشکّ کار ما متزلزل شده و
اساس حکومت ما را به تباهی خواهد کشاند، نظرت چیست و باید چه کنیم؟ عمر گفت: باید دستور دهی که او را بکشد! گفت:
چه کسی عهدهدار آن شود؟ گفت: خالد بن ولید. پس بدنبال خالد فرستاده و نزد آن دو آمد، گفتند: میخواهیم مأموریت سختی
را به تو بدهیم، گفت: براي هر کاري آمادهام، هر چند کشتن علیّ بن ابی طالب باشد، گفتند: همین است، خالد گفت: زمانش را
معیّن کنید، أبو بکر گفت: داخل مسجد شده کنارش مینشینی، و چون من سلام نماز را دادم گردنش را میزنی، گفت: بسیار
1) خبر این توطئه شوم به اسماء بنت عمیس که در آن روز همسر أبو بکر بود رسید، سریعا به ) خوب. ص: 219
کنیزش گفت: به منزل علیّ و فاطمه برو و سلام مرا به آن دو برسان و به علیّ بگو: جماعت قصد جان تو را کردهاند از شهر بیرون
رو که من خیرخواه تو هستم، حضرت امیر علیه السّلام پس از استماع کلام به کنیز گفت: نزد مولاي خود بازگشته و به او بگو:
خداوند بین آنان و قصد شومشان حائل خواهد شد. سپس برخاست و آماده نماز شده و به مسجد رفت، و پشت أبو بکر به نماز
و خالد نیز مسلّح کنار او به نماز ایستاد، وقتی أبو بکر براي تشهّد نشست در فکر رفته و از این عمل پشیمان شده و از ،«1» ایستاد
عواقب امر ترسیده و شدّت و سختی علیّ را بخاطر آورد، و پیوسته در این افکار بود و جرأت سلام دادن را نداشت تا آنجا همه فکر
کردند که او گرفتار سهو و خطا شده است. سپس رو به خالد کرده و گفت: اي خالد آنچه را که گفتم عملی مساز؛ و السّلام علیکم
و رحمۀ اللَّه و برکاته. حضرت امیر علیه السّلام رو به خالد کرده و فرمود: تو را به چه چیز امر کرده بود؟ گفت: به کشتن تو، فرمود:
آیا واقعا آن کار را میکردي؟ گفت: آري بخدا قسم، اگر کار را به بعد از سلام نماز موکول نکرده بود حتما تو را میکشتم.
ص: 220 در این وقت حضرت امیر او را گرفته و نقش زمین ساخت، مردم دور او جمع شده و عمر گفت: به خداي
کعبه که او را خواهد کشت!! مردم یکپارچه آن حضرت را قسم به خدا و پیامبر داده که او را رها سازد، او نیز خالد را رها نموده و
عمر را گرفته و گلویش را فشار سختی داده و فرمود: اي پسر صُ هاك، به خدا سوگند که اگر عهد و وصیّت رسول خدا و تقدیر
الهی نبود نیک در مییافتی که کدامیک از ما ضعیفتر و بییاورتر است!. سپس به منزل رفت.
نامه حضرت امیر علیه السّلام به أبو بکر پس از شنیدن محرومیت حضرت زهرا علیها السّلام از فدك
48 - [در زمان رسول خدا ( نامه حضرت امیر علیه السّلام به أبو بکر پس از شنیدن محرومیت حضرت زهرا علیها السّلام از فدك ( 1
صلّی اللَّه علیه و آله] امواج فتنه و آشوب را با سینه کشتیهاي نجات شکافتند، و تاج مفاخرت مردم خودپسند را با محدود نمودن
جماعت حیلهگر و هواپرست فرو گذاردند، و از مبدء فیض و نور بخوبی استفاضه کردند، [ولی پس از وفات پیامبر] میراث نفوس
صفحه 75 از 184
پاك و طاهره را قسمت کردند، و با غصب هدیّه پیامبر برگزیده؛ سنگینی بار گناه بر دوش کشیدند، گویا با چشم خود میبینم که
شما کورکورانه همچون شتر چشم بسته بدور آسیاب میگردید. بخدا سوگند که اگر اجازه میداشتم سرهاي شما را مانند
ص: 221 درو کردن محصولهاي رسیده با داسهاي برنده و تیز و آهنین از تن جدا میساختم، و کاسه سر دلیرانتان را
آنچنان میشکافتم که چشمهایتان مجروح شده؛ به هراس و حیرت افتید، زیرا من از وقتی که خود را شناختم پیوسته جمعیتهاي انبوه
را پراکنده ساخته و لشکرها را نابود میکردم، و نظام و تشکیلات زیر زمینی شما را بهم میزدم، و آن روز که در میادین جنگ
سران کفر را قلع و قمع میکردم شما در خانههاي خود لمیده بودید! آري من همان پیشواي دیروزتان هستم [که در غدیر خمّ با من
بیعت نمودید]، به خدا سوگند که نیک میدانم شما نمیخواهید نبوّت و خلافت در خانواده ما جمع شود، زیرا هنوز کینههاي بدر و
احد را از خاطر نبردهاید. ( 1) سوگند به خدا اگر بگویم که تقدیر خداوند در باره [عذاب] شما چیست از شدّت اضطراب استخوان
دندههاي شما مانند داخل شدن دندانهاي پرگار آسیاب در جسم شما فرو خواهد رفت. اگر [به خلافت شما] اعتراض کنم آن را
حمل بر حسد خواهید کرد، و اگر سکوت کنم خواهید گفت پسر أبو طالب از مرگ ترسید، هرگز هرگز!! اکنون این سخن در باره
من گویند؟! این من بودم که طعم مرگ را به دشمنان میچشاندم، و در شبهاي تیره و تار داخل میشدم و در میادین جنگ دو
شمشیر سنگین و دو نیزه بلند همراه داشتم، و در اوج جنگ و کارزار بیدقهاي مخالفین را سرنگون میکردم، آري این من بودم که
1) بس ) هر اندوه و گرفتگی را از رخسار مبارك رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بر طرف میساختم، ص: 222
کنید! که سوگند به خدا؛ اشتیاق من به مرگ از علاقه یک بچّه شیرخواره به پستان مادر بیشتر است! خدا شما را مرگ دهد! اگر
حقیقت حال شما را از آیات قرآن بیان کنم مانند ریسمان چاه عمیق؛ مرتعش و مضطرب شده، و حیران و سرگردان از خانه بیرون
آمده و سر به بیابان گذارید! ولی از این کار چشمپوشی کرده و زندگی را بر خود ساده و آسان میگیرم، تا در نهایت با دست
خالی و دور از خوشیهاي دنیایی و با دلی پاك و عاري از هر سیاهی لقاي پروردگارم را دریابم، و این را بدانید که دنیاي شما در
نظر من مانند ابري است که در هوا برخاسته و پهن و ضخیم گشته [سپس بیهیچ بارشی] پراکنده شود. شتاب مکنید، زود باشد که
پردههاي تیره غفلت و بیخبري بر طرف شده و نتیجه بد و زشت کردارتان را ببینید، و میوه آن دانههاي تلخی که کاشتید بصورت
سموم کشنده و مهلک درو کنید، و این را بدانید که خداوند بهترین حاکم، و رسول با کرامت او خصم شما، و روز قیامت؛ توقّفگاه
شما خواهد بود، امیدوارم که خدا آنجا را تنها موقف شما قرار داده و شما را به هلاکت برساند، و السّلام علی من اتّبع الهدي!!. با
خواندن این نامه أبو بکر سخت به وحشت افتاده و از سر تعجّب و شگفتزده [رو به جماعت حاضر نموده و] گفت: یا سبحان اللَّه!
1) اي گروه مهاجر و انصار شما نیک ) چه چیز او را تا این حدّ بر من جسور نموده و از غیر من واداشته؟!، ص: 223
انبیاء هیچ ارثی از » : میدانید که من در امر فدك پس از فوت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله با شما مشورت نمودم و شما گفتید
من ،« خود باقی نمیگذارند، و این گونه اموال باید در قسمت تجهیزات و حفظ مرزها و براي مصارف عمومی مسلمانان هزینه شود
نیز رأي شما را پذیرفتم، ولی مدّعی فدك آن را نپذیرفت، و اکنون چون برق درخشنده و غرّش رعد تهدید میکند، و او با اصل
خلافت من مخالف است، حال اینکه من میخواستم استعفا داده و از این کار کنارهگیري کنم ولی شما قبول نکردید، و عدم
پذیرش من فقط بخاطر دوري از مخالفت و فرار از جدال با علیّ بن ابی طالب بود، ما را با علیّ بن ابی طالب چه کار؟ آیا عاقبت
کسی که با او ستیزه کند جز شکست است؟ عمر بن خطّاب با شنیدن این سخن عصبانی شده و گفت: فقط توانستی همین کلام را
بگویی؟! براستی که تو فرزند کسی هستی که هیچ گاه نه پیشقدم در صحنه نبرد بود، و نه هنگام قحطی و فقر بخشندگی و سخاوت
داشت، سبحان اللَّه! چقدر ترسو و دل کوچکی! چه آب گوارا و زلالی را در اختیار تو گذاشتم ولی تو حاضر به نوشیدن آن نیستی،
و میخواهی تشنه بمانی، و چه گردنکشانی را در مقابلت مطیع و خاضع کرده و افراد خوشفکر و سیاستمدار را در اطرافت گرد
آوردم، اگر این اسباب و وسائل نبود که تا الآن علیّ بن ابی طالب استخوانهاي تو را خرد میکرد، پس خدا را شکر و سپاس کن که
صفحه 76 از 184
یاري مرا به ص: 224 تو عطا فرمود، زیرا هر که از منبر رسول خدا بالا رفت شایسته است که پیوسته شکر گوید. و
این علیّ بن ابی طالب مانند سنگ سختی است که تا منفجر نشود آب از آن نجوشد، و همچون مار خطرناکی است که بیافسون و
جادو رام نشود، و مانند درخت تلخی است که هر چند به عسل آلوده شود میوه شیرین نخواهد داد، او کسی است که بزرگان و
سران کافر قریش را کشته و همهاشان را به فضاحت کشانده و نابود ساخته، ولی با این همه تو خاطرت جمع باشد و از تهدید و
شدّت او مهراس، و از رعد و برقش مترس، که من کار او را پیش از آنکه بخواهد بتو صدمهاي بزند خواهم ساخت!. ( 1) أبو بکر
گفت: تو را بخدا دست از سر من بردار و با این سخنان مبالغهآمیز فریبم مده که سوگند بخدا اگر علیّ بن ابی طالب اراده کند تنها
با دست چپ خود ما را نابود میکند، و آنچه اکنون سبب نجات و علّت پیروزي ما میباشد تنها سه چیز است و بس: یکی اینکه او
تنها و بییاور است، دوم اینکه او مقیّد است که به سفارش پیامبر عمل کند، و سوم اینکه چون سران کافر بیشتر قبائل و طوائف را
کشته بهمین خاطر عداوت باطنی مانع دلنرمی آنان به او است، و خصومت ایشان به او در مثل مانند جدال شتران نر بر سر مادّه
است، در غیر این صورت کار خلافت براي او قطعی و مسلّم بوده و مخالفت ما هیچ تأثیري نداشت، زیرا دنیا در نظر او همچون
کراهت ما از مرگ است، آیا روز احد را از خاطر بردهاي؟ در آن روز سخت ما همه پا به فرار گذاشته و به بالاي کوه رفتیم، و او
ص: 225 در حالی که در محاصره سران و جنگجویان قریش گشته و مرگش قطعی بود با چنان شجاعت و اعمال
قدرت همه را از اطراف خود متفرّق کرده و نیزهها و شمشیرهایی که از هر طرف سوي او میآمد رد نموده و با ضربتهاي پی در پی
سپس به رئیس «! یا اللَّه یا اللَّه! یا جبرئیل! یا محمّد یا محمّد! نجات نجات » : سر از پیکرشان جدا میساخت و این شعار میسرود که
آنان یورش برده و با ضربتی سر از بدنش جدا ساخت، و بعد از آن پرچمدارشان را با مرکبش از پاي در آورد، و پیوسته تیغ تیز
شمشیر را با پیکرشان آشنا میساخت، با دیدن این رشادت ترس بر جان دشمن افتاده و همگی چون دستهاي روباه که از حمله شیر
خشمناك نظم خود را از دست میدهند پا به فرار نهادند، و با یادداشت آن خاطره امروز از او توقّعی بیشتر داشتیم، اي عمر ما قادر
نبودیم ترس از علیّ را در خود پنهان کنیم، تا اینکه این سخن از تو سرزد که او را بقتل رسانی، و عکس العمل او را خود نیک
میدانی، و اگر آیه کریمه وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ در باره ما و شما نازل نشده بود همه ما هلاك شده بودیم. ص: 226
پس دست از این مرد که با تو کاري ندارد بردار و سخن خالد بر قتل او تو را مفریبد زیرا او جرأت این کار را ندارد، و اگر این کار
کند خود خالد أوّل مقتول است، زیرا علیّ از اولاد عبد مناف است همانها که چون به حرکت و هیجان آیند همه را به هراس
اندازند، و چون به خشم آیند دریاي خون براه اندازند، خصوصا علیّ بن ابی طالب، که از هر لحاظ سرآمد آن قوم است، و السّلام
علی من اتّبع الهدي!
احتجاج حضرت زهرا علیها السّلام در باره فدك و سخنان آن حضرت هنگام فوت در باره امامت
49 - از عبد اللَّه بن حسن به ( احتجاج حضرت زهرا علیها السّلام در باره فدك و سخنان آن حضرت هنگام فوت در باره امامت ( 1
اسناد مذکور در متن نقل است که: وقتی أبو بکر و عمر براي منع حضرت زهرا علیها السّلام از فدك همدست شدند و از آن با خبر
شد، مقنعه بر سر کشیده و پارچهاي بر سر انداخته و با چند تن از اطرافیان و زنان قوم خود به سوي مجلس أبو بکر حرکت فرمود، و
با کمال طمأنینه و آرامش و همچون رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله راه میرفت، چون وارد مسجد شد أبو بکر با گروهی از
جماعت مهاجر و انصار نشسته بودند، پس پردهاي زدند، و آن حضرت در پشت آن پرده جلوس فرمود، سپس آن حضرت آه
دردناکی ص: 227 از دل سوزان خود کشید و همه مجلس به گریه و ناله افتاده و یکپارچه اندوه و عزا شد، سپس
آن حضرت اندکی صبر نمود تا مجلس آرام گشت سپس این گونه سخن آغاز نمود: ( 1) خداوند جهان را ستایش میکنم و در
برابر احسان و نیکوئیهاي ظاهري و معنوي او شاکرم، نعمتهاي او همه جهانیان را فرا گرفته و سفره احسان او در همه جا گسترده شده
صفحه 77 از 184
است، خیرات و خوبیهاي پروردگار از شماره و اندازه و احاطه افکار ما خارج است، و سپاسگزاري و تشکّر بر نعمت او موجب دوام
و مزید آن قرار داده شده، و تداوم و تواتر احسان او سبب حمد و ستایش او خواهد بود. و شهادت میدهم معبودي جز اللَّه نیست و
او یکتا و بیشریک است، و البتّه تأویل این کلمه (شهادت به وحدانیّت) به حقیقت اخلاص میباشد، و حقیقت توحید و اخلاص
فطري قلوب و دلها است. و خصوصیّات و تحقیق مقام توحید به نور تفکّر و ایمان ظاهر خواهد شد، و اندیشههاي ما از ادراك ذات
او درمانده، و زبان ما از بیان و تقریر اوصافش قاصر، درك حضرت حقّ با چشمهاي ظاهري محال و ممتنع است. همه موجودات را
بیهیچ سابقه و مادّه به مرحله ظهور و هستی آورد، و اشیاء را بیسابقه بدیل و مثال و شکل و نظیر ایجاد و انشاء کرد، و با مشیّت و
توانائی کامل خود و بدون در نظر گرفتن نفع و فائدهاي مراتب هستی را تصویر و تنظیم ص: 228 فرمود، و از آن
هیچ منظوري جز اظهار قدرت و حکمت و ابراز لطف و محبّت نداشت، او افراد انسان را آفریده و آنان را به سوي طاعت و عبادت
و ثواب و اجر جمیل دعوت کرده، و از خلاف و عصیان و عقاب و غضب خود تحذیر فرمود. ( 1) و شهادت میدهم که پدرم محمّد
بنده و فرستاده خداوند بود، که او را پیش از بعثت او به مقام رسالت و نبوّت؛ در عالم غیب او را برگزیده است، زیرا مراتب و
مقامات اشخاص از روز ازل و از همان عالم غیب معلوم و معیّن گردیده است. و خداوند متعال به عواقب امور و جریان کارها آگاه
است، و او به صلاح و فساد و حوادث و پیشآمدهاي روزگار محیط و عالم است. خداوند فرستاده و رسول خود را مبعوث فرمود تا
اوامر و احکام و فرامین او در میان بشر روشن شده، و مردم از محیط جهل و گمراهی و انحراف به شاهراه دانش و معرفت و حقیقت
و سعادت رهنمائی شوند، و چون آن حضرت مبعوث گردید؛ مردم همه متفرّق و متشتّت بوده، و از اصنام و اوثان عبادت و پرستش
میکردند، و از پروردگار متعال و آفریننده تواناي جهان و جهانیان غافل و منحرف بودند، پس به وسیله آن حضرت جهالت و
غفلت و نادانی مردم برطرف گردید، و رسول خدا با کمال حوصله و استقامت در هدایت و نجات دادن افراد کوشش کرده، و آنان
1) سپس خداوند آن رسول ) را به سوي راه راست و آئین حقّ و محیط نور و هدایت راهنمایی فرمود. ص: 229
گرامی را به سوي خویش خواند و از سر رأفت و اختیار و رغبت و شوق و ایثار آن حضرت را قبض روح فرمود، و محمّد صلّی اللَّه
علیه و آله از زحمت و گرفتاري و مشقّت این دنیا خلاص گردید، و با فرشتگان ابرار مأنوس و بدرگاه حضرت جبّار مجاور گشت،
درود و صلوات خدا بر پدرم، که نبی و امین او بر وحی بود، و برگزیده و منتخب او از تمام خلق، سلام و رحمت و برکات خداوند
بر او باد!. سپس حضرت زهرا علیها السّلام رو به جماعت کرده و فرمود: اي مهاجر و انصار شما بندگان خدا و بپا دارنده احکام و
اوامر و نواهی او هستید، شما حامل پیامها و سخنان پیامبر بسوي مردم و امّت دیگرید، باید که شما در مقام حفظ ودایع و حقائق
الهی و دین مقدّس اسلام تمام کوشش و امانت خود را داشته باشید. این را بدانید که رسول خدا در بین شما امانتی بس بزرگ و
ودیعه بس با عظمتی را باقی نهاده است، و آن کتاب ناطق و قرآن صادق و نور ساطع و پرتو درخشان است که مجموعه حقائق و
قوانین و حجّتهاي الهی در این کتاب واضح و روشن گردیده است. و شما در صورت عمل به این کتاب آسمانی به آخرین درجه
سعادت و ترقّی رسیده و از تیرگیهاي جهالت و گمراهی و گرفتاري نجات یافته و مورد غبطه امّتهاي دیگر قرار خواهید گرفت. و
این را بدانید که در این قرآن وظائف زندگی و حدود و دستورات انفرادي و اجتماعی شما مردم درج گردیده و حجج و بیّنات و
براهین حقّ و حقایق و احکام الهی در آن منقوش است، و متوجّه این مطلب ص: 230 باشید که تکالیف الهی و
قوانین دینی تنها براي خوشبختی و سعادت شما مردم است. ( 1) خداوند ایمان را براي تطهیر قلوب شما از آلودگی شرك قرار داده،
و اداي نماز را براي دوري از کبر، و پرداخت زکات را براي پاکی جان و برکت رزق و روزي، و روزه را براي تثبیت اخلاص، و
اداي حجّ را براي بر پا داشتن دین، و عدل و انصاف را براي نظم اجتماع و حفظ روح مساوات، و لزوم اطاعت و امامت ما را موجب
امان از تفرقه و جدائی مؤمنان، و جهاد را موجب عزّت اسلام و خواري کفّار و منافقان، و صبر را پایه خوشبختی و وسیله نیل به
هدف، و امر به معروف را براي صلاح همگانی، و نیکی به پدر و مادر را براي مصون ماندن از عذاب الهی، و صله رحم را براي
صفحه 78 از 184
طولانی شدن عمر و تکثیر یاران، و قصاص را براي محفوظ ماندن جان مردم، و اداي نذر را براي جلب مغفرت و رحمت حقّ، و
رعایت وزن وکیل را براي اجتناب از کم فروشی، و ممنوعیّت شرب خمر را براي دوري از پلیدي، و خودداري از فحّاشی و دشنام را
براي مصونیت از لعنت مردمان، و دزدي نکردن را براي حفظ عفّت و پاکدامنی قرار داده است، و خداوند براي این شرك را حرام
نمود تا همه با اخلاص او را بپرستند، پس تقواي الهی را بخوبی رعایت کرده بگونهاي که از این سرا با حال تسلیم خارج شوید،
پس خدا را در اوامر و نواهیش اطاعت نمائید، ص: 231 زیرا در میان بندگان تنها دانشمندانند که در برابر خدا
خاشعند. ( 1) پس فرمود: اي مردم آگاه باشید که من فاطمه و پدرم محمّد است، گفتارم تماما یک نواخت از سر صدق بوده و از
غلط و نادرستی بدور است، از من هرگز کلام بیجا و کردار بیربط سر نمیزند، لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ
حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ، این رسولی که از جانب خدا آمده اگر تحقیق کنید پدر من بود نه شما، و در عقد اخوّت پسر
عموي من بود نه شما، چه نسبت نیکویی میان آن دو است! آن رسول گرامی پیوسته ابلاغ رسالت نموده و تنذیر فرمود، و همیشه با
عقیده مشرکان مخالف بوده و با کردارشان مبارزه میکرد و از روي حکمت نیکو به راه پروردگارش میخواند، بتهایشان را
شکست و سران کفر را سرکوب کرد، تا سرانجام اجتماعشان پراکنده شد و عقبنشینی کردند، تا اینکه صبح حقیقت طلوع کرد و
پیشواي دین زبان گشود و تفالههاي شیاطین دم فرو بسته، و سران اهل نفاق به هلاکت رسیده، و کافران نابود شدند، و زبان شما با
جمعی که منوّر و عفیف بودند به کلمه اخلاص گویا شد [همانها که آیه تطهیر در بارهاشان نازل شد]، حال اینکه پیش از این کنار
آتش سوزان گرفتار و دربند بوده و یک طعمه بیش نبودید، و در زیر چنگال دیگران هیچ اختیار و قدرتی نداشته و در زیر پاي
1) ذلیل و خوار بودید، و با اینکه هیچ روزنه ) دشمن بودید. آب کثیف و طعامهاي پست میخوردید، ص: 232
امیدي بر جاي نگذاشته بودید و اشخاص کینهتوز و نادان دائما توطئه میکردند، باز مشمول رحمت خداوند شده و شما را توسّط
پیغمبر خود از این همه پستی و هلاکت نجات بخشید، و هر چه شعله آتش جنگ و خلاف را میتافتند خداوند خاموشش میکرد.
و هر گاه شیطان شاخ خود را بیرون میکرد یا توسّط گروهی از مشرکان زبان بغض و عداوت خود را میگشود برادر او علیّ بن
ابی طالب را براي مقابله و دفع آنها اعزام میفرمود، و او (حضرت علیّ علیه السّلام) از هیچ کدام از آن مأموریتها بینتیجه باز
نمیگشت و بال و پر دشمن را زیر پاي خود گذاشته و شعلههاي آتش مخالفین را با شمشیر خود خاموش میساخت، و با خلوص
نیّت و فقط براي خدا تحمّل آن سختیها را کرده و نهایت کوشش را مینمود، وي نزدیکترین مردم به پیامبر و آقا و سرور اولیاء اللَّه
بود، او پیوسته آماده به خدمت و خیرخواه؛ جدّي و پرتلاش بود، و در راه خدا سخن هیچ ملامتگري در او اثري نداشت، و شما در
آن روزگار در کمال رفاه و آسایش بسر برده و در کمال امنیّت در باغهاي خود لمیده، و پیوسته در انتظار آن بودید که حوادث بد
و جریانهاي ناملایم شامل حال ما خانواده گردد، آري شما هنگام یورش دشمن فرار کرده و از جنگ گریزان بودید. اکنون که
خداي تعالی پیامبر خود را به سراي انبیا و برگزیدگان خود نقل مکان ص: 233 فرمود؛ میانتان کینههاي باطنی ظاهر
گشت و جامه دین کهنه و بیرونق شد، و گمراه بیزبان به سخن آمد و فرد بینام و نشان معروف گشت، و سرکرده اهل باطل
صداي زشت خویش بلند نمود، و قدم به ساحت شما نهاد، و شیطان با نیرنگ و فریب شما را تحریک کرد و پاسخ مثبت شنید و
شما را گول خورده دید و براي اوامر خود آماده به خدمت یافت، و شما را به خشم آورد و به هدف خود رسید، و شما اعتدال عمل
را از دست داده و گمراه شدید. ( 1) الحال زمانی نگذشته دامنه جراحت گسترش یافته و گویی ناعلاج شده، و هنوز جسم شریف
پیامبر در قبر مستقرّ نشده بود که حریصانه آشوب کردید و اعمال خود را جلوگیر از فتنه میپنداشتید، بدانید که این مردم هنگام
امتحان باختند و جایگاه مردم کافر جهنّم است، این اعمال از شما بدور است و جاي چه عجب است، و چگونه دروغ میگوئید؟ در
حالی که کتاب خدا در میان شما است، قرآنی که ظاهر و احکامش روشن و حقایق آن آشکار و نواهی آن واضح و اوامرش صریح
است، آیا کلام خدا را پشت سر انداختید؟ یا از آن اعراض کردهاید؟ چه تبدیل بدي کردند ستمگران، و هر کس جز اسلام را
صفحه 79 از 184
پیروي کند از او پذیرفته نخواهد شد و در سراي آخرت از زیانکاران خواهد گشت. سپس آنقدر صبر نکردید که بحران و جوش
این مصیبت فروکش کند و خروش ص: 234 آن آرام گیرد، و بلافاصله اقدام به دامن زدن و افروختن آتش کردید،
و شرارههاي فساد مردم را شعلهور ساختید، و دعوت شیطان را اجابت نموده و گمراه شدید، و انوار دین مبین حقّ را خاموش، و
احکام و سنّتهاي رسول خدا را ترك نمودید، شما به بهانههاي واهی اهداف شوم خود را به اجرا گذاشته و در واقع به اهل بیت
پیامبر خیانت و ستم نموده و هر چه خواستید کردید، و ما در مقابل شما صبر میکنیم، همچون صبر در برابر تیزي و برش کارد و
طعنه نیزهها، و حال شما میپندارید که مرا هیچ ارثی نیست، مگر از احکام جاهلیّت پیروي میکنید؟ حال اینکه در نزد اهل یقین
( هیچ حکمی بهتر از حکم خدا نیست، مگر فهم ندارید؟ آري حقیقت آن بر شما چون روز روشن است که من دخت پیامبرم. ( 1
اي مسلمانان، آیا شایسته است که من از ارث خود محروم باشم؟ اي پسر أبو قحافه آیا در قرآن است که تو از پدر ارث بري و من
نه؟ به تحقیق از نزد خود حکم تازه و دروغی در آوردي؟ مگر کتاب خدا را عمدا ترك کرده و احکام آن را پشت سر انداختی؟
» : و نیز در نقل ماجراي [تولّد] یحیی علیه السّلام میفرماید ،« و سلیمان از داود ارث برد- نمل: 16 » : خداوند در قرآن میفرماید
و نیز ،« [زکریّا گفت: خدایا] از سر احسان به من پسري عطا فرما که پس از من متولّی امور و وارث من و آل یعقوب باشد- مریم: 5
و باز « صاحبان قرابت و خویشاوندان برخی از آنان بر برخی دیگر اولویّت دارند- ص: 235 انفال: 75 » : فرمود
براي شما ] » : و نیز فرموده ،« حکم خداوند در باره ارث اولاد شما این است که نصیب یک مرد دو برابر زن باشد- نساء: 11 » : فرمود
مقرّر شده که هنگام نزدیک شدن زمان مرگ] اگر مالی از خود باقی گذاردید باید براي پدر و مادر و خویشاوندان خود وصیّت
و شما پنداشتهاید مرا نصیب وارثی از پدرم نبوده و .« نمائید، این از جمله حقوقی است که باید اهل تقوا رعایت کنند- بقره: 180
هیچ قرابتی میان ما نیست؟! آیا آیات قرآن عموم شما را شامل میشود ولی پدر من از آن خارج است؟! نکند شما گمان بردهاید که
من و پدرم از یک آئین نبوده و از هم ارث نمیبریم؟! مگر شما از پدر و پسر عمویم به عموم و خصوص آیات قرآن داناترید؟!
سپس به أبو بکر گفت: امروز فدك را از ما ستاندي، و هر چند که هیچ مخالفی نداري ولی بدان که در روز حشر خداوند حاکم
است، و چه خوب حاکمی است! و پیشواي ما محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و وعدهگاه ما قیامت خواهد بود. و در آن روز اهل باطل
در ضرر و زیانند، و ندامت سودشان نبخشد، و براي هر خبري موعدي است و شما در نهایت خواهید فهمید چه کسی عذاب
خوارکننده و دائمی شود. ( 1) سپس آن حضرت علیها السّلام رو به انصار نموده و فرمود: اي گروه بزرگان و اي بازوان تواناي ملّت،
و اي نگهداران دین، این چه رفتار سست و سبکی است که ظالمانه در حقّ من روا داشتهاید؟ مگر پدرم؛ رسول خدا صلّی اللَّه علیه و
چه با شتاب خلاف آن عمل کردید، ؟« مراعات هر شخصی در احترام به فرزندان اوست » آله نفرموده بود: ص: 236
هر چند این امر قابل پیشبینی بود، با اینکه شما براي احقاق حقوق من قادر و توانائید، پنداشتهاید که رسول خدا از میان رفت و ما
رها گشتیم؟ آه که فوت او چه حادثه بزرگ و پیشآمد عظیمی بود، شکافی وسیع پدید نمود و همه چیز را بهم ریخت و از فقد او
زمین تیره شد و خورشید و ماه گرفت، و تمام ستارگان از هم پاشیدند، و کشتی آرزو به گل نشست، و کوهها خاشع شدند، و در
پی وفات او حریمها زیر پا گذارده شد و حرمتها ریخت، و بخدا سوگند که این فاجعهاي عظیم و پیش آمدي بزرگ و بیمانند بود
آري این قضاء حتمی و حکم قطعی خداوند بود که در قرآن از طریق وحی به پیامبر- همچون دیگر انبیا- به چندین طریق شما را از
و محمّد فقط رسولی است همچون دیگر رسولان، اگر بمیرد یا کشته شود از راه حقّ منحرف شده و به » : فاجعه خبر داده بود که
پشت سر خودتان برمیگردید [این را بدانید] و هر که رو به قهقري بر گردد ضرري به خداوند نخواهد داشت، و خداوند آن کسانی
1) اي گروه انصار، شما حاضر و ناظر باشید و ) .« را که به نعمتها و الطاف الهی متوجّه باشند؛ پاداشی نیکو میدهد- آل عمران: 144
میراث پدر من مورد دستبرد دیگران واقع گردد؟! شما مشمول دعوت من گشته و در معرض امتحان و آزمایشید، حال اینکه
ص: 237 شما برخوردار از سلاح و تجهیزات جنگی بوده و معروف به اهل خیر و صلاح و نیکوکاري هستید، چه
صفحه 80 از 184
شده که اکنون دعوت مرا شنیده و یاریم نمیکنید؟! و نالهام را میشنوید و به فریادم نمیرسید؟! با اینکه شما در گذشته به تلاش و
شجاعت و نبرد و تحمّل سختیها و استقامت شناخته شده و آن گروه منتخب مخصوص ما اهل بیت بودید؟! ( 1) شما با اعراب جاهلی
به جنگ پرداخته و در این راه هر سختی و مشقّت را به جان خریدید، و با طوائف مختلف مبارزه کردید و با دلیرانشان به جدال
پرداختید، و پیوسته گوش به فرمان ما اهل بیت بودید، و مشتاقانه اوامر ما را اجرا میکردید، تا اینکه عاقبت نظم جامع اسلام برقرار
گردید، و خیرات روزگار تراوش نمود، و مشرکان سر تسلیم فرود آوردند، و تظاهر دروغ و باطل آرام شد، و شعلههاي کفر
خاموش گشت، و هرج و مرج خاتمه یافت، و نظام دین محکم شد، چرا پس از روشنی حقیقت حیران شدید؟ و پس از اظهار آن
پنهان میدارید؟ و بعد از پیشروي عقبنشینی کردید؟ و پس از ایمان به شرك افتادید؟ واي بر شما که مانند آن گروهی هستید که
عهد خود را شکستند، و آهنگ بیرون کردن پیامبر را نمودند، و آنان بودند که نخستین بار [دشمنی و پیکار با شما را] آغاز کردند؟
1) آري میبینم که شما میل به ) آیا از آنان میترسید؟ و خدا سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمنید. ص: 238
رفاه و آسایش دنیا نموده و دست از آنکه شایسته تولیت و امامت است برداشتهاید، و خود را از مسئولیّت تکالیف و حدود و
وظائف دینی رها نموده و آزاد ساختید، و هر آنچه دیده و شنیده و میدانستید را بدور انداختید، حال اینکه اگر شما و اهل زمین
کافر شوند، براستی که خداوند بینیاز و ستوده است. آري من با کمال دقّت و معرفت شما را از آن ضلالت و خذلان و تیرگی که
ظاهر و باطن شما را فرا گرفته است آگاه ساختم، و ناخواسته لبریز جان شد، و شور و خشمی به بیرون جهید، و طاقتم طاق شد، و
اکنون بگیرید و ببرید این شتري که به ناحقّ غصب نمودید و این دابّه خلافت و ،«1» حبس آن نتوانستم، و پیشگیرانه بر زبانم آمد
فدك را مأخوذ دارید او را رام و منقاد خود شمارید و به آسودگی سوار شوید، امّا بدانید که پاي این دابّه مجروح و پشت او زخم
دارد، حمل آن عار؛ و ننگ آن باقی و برقرار و به وسم و نشان خداوند تعالی داغدار و موسوم بودنش به ننگ همیشگی آشکار و
پیوسته و متّصل به آتش غضب خداوندگار و کشاننده است راکب خود را به سوي آتشی که شکافنده قلب فاجران و کفّار نابکار
1) من ) است همانا خداوند نگران است بدان چه میکنید و میداند ظالمان به کجا میروند و جاي میگیرند. ص: 239
دخت پیغمبر شمایم که برایتان بشیر و نذیر بود، و شما را به عذاب شدید بیم میداد، پس آنچه که میتوانید انجام دهید، ما نیز انتقام
خواهیم کشید، حال شما منتظر آن روز باشید، ما نیز منتظر آن روز هستیم. أبو بکر گفت: اي دخت رسول خدا، بیشکّ پدرت
پیوسته با مؤمنین مهربان و کریم و بینهایت مشفق و رحیم بود، و بر کافران سختگیر و چون عذابی شدید بود، بر همگان روشن
است که رسول خدا تنها پدر شما بوده، و افتخار برادري با او فقط متعلّق به شوهر تو است، همو که از میان همگان به دوستی و
رفاقت خویش برگزید، و او نیز در هر کار سخت و مشکلی او را یاري نمود، فقط افراد خوشبخت شما را دوست میدارند، و تنها
افراد بدبخت به شما بغض میورزند. زیرا شما عترت طاهره و نجیبان برگزیدهاید، راهنماي ما بر خیر و راه ما منتهی به بهشت است.
و تو اي بهترین زنان، و دخت بهترین انبیاء، در کلامت صادقی و از جهت عقل و کمال خرد و فهم مقدّم هستی، کسی را نشاید که
قول تو را ردّ نموده و حقّ تو را تصاحب کند، بخدا سوگند من از رأي پیامبر تجاوز نکرده، و بر خلاف فرمایش او رفتار نمیکنم، و
البتّه راهنماي قوم به آنان دروغ نمیگوید، و من خدا را شاهد میگیرم و همان مرا بس که خود از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله
شنیدم که میفرمود: ما جماعت پیغمبران هیچ طلا و نقره و زمین و مالی را از خود به ارث نمیگذاریم، و میراث ما فقط علم
ص: 240 و حکمت و کتاب و نبوّت است، و آنچه از متاع دنیا از ما باقی بماند در اختیار کسی است که پس من از
و ما نیز آنچه تصرّف نمودیم در راه تهیّه وسائل ،« ولایت امور را بر عهده میگیرد، و او هر طور که صلاح بداند در آن تصرّف کند
و اسباب جنگ از اسلحه و چارپایان مصرف خواهیم کرد، تا مسلمین نیرو و عظمت پیدا کرده و در جنگ با کفّار و مخالفین پیروز
شوند، و این اجماع مسلمین است و استبداد رأي من نیست، و این تمام ماجرا است، اینک فدك در پیش ما حاضر و در اختیار تو
است، نه قصد قبض آن را داشته و نه از شما پنهان نمایم، و تو بانو و سرور زنان امّت پدرت میباشی، و مادر گرامی فرزندان
صفحه 81 از 184
پیامبري، و قصد تصاحب هیچ مالی از شما را نداریم، و منکر مقام تو از جهت پدران و اولاد نیستیم، و حکم و امر تو در آنچه
تصاحب نمودهایم نافذ است، ولی آیا من میتوانم مخالف دستور پدرت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله رفتار کنم؟! ( 1) حضرت
فاطمه علیها السّلام فرمود: سبحان اللَّه! هرگز پدرم رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله از کتاب خدا و احکام آن نه منصرف بود و نه
مخالف، بلکه تنها بر اساس احکام و سورههاي آن رفتار میکرد، آیا شما باهم توطئه کرده و براي این حیله بهانه و علّتی میتراشید؟
همان گونه که در زمان حیات آن رسول گرامی نیز به او سخنان ناروا نسبت میدادید! این قرآن است که با صدایی بلند و رسا و
زکریّا ص: 241 گفت: خدایا از سر احسان به من پسري عطا فرما که پس از من] ] » : صریح و عادلانه میفرماید
و خداوند در قرآن تا حدّي توزیع و ،« و سلیمان از داود ارث برد- نمل: 16 » و « متولّی امور و وارث من و آل یعقوب باشد- مریم: 5
توریث و قسط و قانون فرایض طبقات وارث را بیان فرموده است، که موردي براي تردید و اشتباه باقی نمانده است، حاشا! شماها در
این امر از تمایلات نفسانی خود پیروي نمودهاید و ما جز صبر چاره دیگري نداریم، وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِ فُونَ. ( 1) أبو بکر
گفت: تمام سخنان خدا و رسول راست و حقّ است، و تو نیز اي دخت پیامبر راست میگویی، تو معدن علم و جایگاه هدایت و
رحمتی، تو پایه و اساس دین و حجّت حقّی، من هرگز سخن تو را ردّ نکرده و منکر کلام تو نیستم، ولی من بیهیچ عناد و استبداد
و ستیزهاي هر چه گفتم با رأي نظر همین جماعت حاضر مسلمان بود و با مشورت ایشان انجام دادم، و ایشان همگی شاهدند.
حضرت زهرا علیها السّلام رو به جانب مردم نموده و فرمود: اي جماعت مسلمین که عجولانه مبادرت به انتخاب امري باطل و
ناصواب نمودید، آیا پیرامون آیات قرآن هیچ تدبّر و تأمّل نمیکنید، یا اینکه دلهاي شما در حجاب و پوشیده شده، نه این طور
نیست بلکه بدي کردار و اعمالتان بر دلهاي شما غالب گردید ص: 242 و توان شنیدن و دیدن را از گوش و چشم
شما گرفت، و چه بد تأویل نمودید و چه راه زشتی را پیش گرفتید و بدتر از همه آن وجهی است که به سبب آن حقّ دیگران را
غصب کردید، سوگند به خداوند که چون پرده از برابر دیدگان شما برداشته شود منظره بسیار هولناکی را خواهید دید، سپس این
آیه را قرائت نمود که: و بدا لکم من ربّکم ما لم تکونوا تحتسبون، وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ . آنگاه رو به قبر شریف پیامبر نموده و
( 1) پس از تو اخبار و اکاذیبی منتشر شد که اگر شما حاضر بودي کار مردم تا این حدّ سخت نمیشد، ( 2 ) ( این مرثیه را سرود: ( 1
ما تو را از دست دادیم همچون زمینی که بارانی نافع را از دست دهد، قوم تو به اختلاف افتادند، پس تو خود شاهد امور ایشان
باش، ( 3) هر یک از خویشان او داراي احترام و منزلتند، و نزد خدا آن گرامیتر است که به او نزدیکتر، ( 4) گروهی از مردم آنچه
در سینهها [از حقد و کینه] داشتند به ما نمایاندند، آنگه که تو درگذشتی و خاکها میان ما و شما حائل شد، ( 5) گروهی از مردمان
نسبت به ما روي ترش کرده و مقام ما را کوچک و سبک شمردند، چون از میان ما غایب شدي امروز ما مورد غضب و خشم واقع
6) تو همچون ماه شب چارده و نوري بودي که از تو بهرهمند میشدند، و بر تو از جانب خداوند ) شدیم، ص: 243
عزیز آیات نازل میشد، ( 7) در گذشته فرشته وحی جبریل با آیات خدا مونس ما اهل بیت بود، چون از میان ما رفتی او نیز غایب
شده و تمام خوبیها از ما پوشیده شد، ( 8) اي کاش مرگ پیش از تو سراغ ما میآمد، وقتی شما از این دنیا رحلت نموده و میان ما و
شما حائل شد، ( 9) به ما مصیبتی رسیده که به هیچ فرد اندوهناکی از عرب و عجم نرسیده بود. ( 1) سپس آن حضرت علیها السّلام
به منزل بازگشت در حالی که حضرت امیر علیه السّلام در انتظار مراجعت و درخشش سیماي مبارك او بود، چون در خانه قرار
یافت؛ از شدّت تأثّر شروع به ملامت حضرت امیر علیه السّلام کرده و فرمود: اي فرزند أبو طالب، چرا همچون کودك در جنین
پنهان شده و مانند افراد تهمتزده در کنج خانه نشستهاي؟ تو کسی بودي که شاهپرهاي بازها را درهم میشکستی، چطور شده که
اکنون از پر و بال مرغان ناتوان فرو ماندهاي؟! این فرزند أبو قحافه، هدیّه پدر و قوت و معیشت فرزندانم را به ظلم ستانده، و در
مخالفت با من به سختی میکوشد، و جسورانه مجادله میکند، آنچنان که جماعت انصار دست از یاري من برداشته و مهاجرین
رشته دوستی را گسسته، ص: 244 و همه تنهایم گذاشتهاند، نه مدافعی دارم و نه مانعی، از خانه با دلی آکنده از
صفحه 82 از 184
خشم خارج شدم و در نهایت خواري بازگشتم، آري آن روزي شکست خوردي که تندي و خشونت خود را ضایع نمودي، آري
روزگاري در شکار گرگان بوده و پاره میکردي، و حال خاكنشینی را اختیار نمودهاي!! نه پاسخ گویندهاي را میدهی، و نه سخن
یاوهاي را ممنوع میسازي، من نیز دیگر هر چارهاي را از کف دادهام، اي کاش پیش از این خواري مرده بودم، عذرخواه من در
تمام این حرفها که با تو گفتم و کم حرمتی که صادر شد همانا خداي من است، چه مرا وابگذاري و یا حمایت نمایی! واي بر من
در هر طلوع آفتاب! تکیهگاهم از دنیا رفت، و بازویم ناتوان شد، شکایت نزد پدر میبرم! و از خداوند دادخواهی میکنم! خدایا!
نیرو و قدرت تو از همه افزونتر؛ و عذاب و نکال تو از همه شدیدتر است!. ( 1) آنگاه مولاي متّقیان از در تسلیت به آن حضرت
علیهما السّلام گفت: اي دختر بهترین انبیاء بر تو هیچ ویل و واي مباد! که ویل و واي براي دشمن بدخواه تو است! اي دختر
برگزیده عالمیان و یادگار آخر الزّمان، غم و اندوه خود فرو نشان، و بدان که من هرگز در دینم سستی نکرده و از حدّ توانم خارج
نشدهام، اگر مقصود شما روزي به قدر کفاف است که آن را خداوند ضمانت فرموده، و او ضامنی استوار و امین است، و آنچه براي
تو مهیّا و آماده ص: 245 فرموده برتر از آن است که از شما به غارت رفته، پس کار را به خدا واگذار!. پس
حضرت زهرا علیها السّلام آرام گشته و عرض کرد: خدا مرا کافی است و او بهترین وکیل است، و دیگر چیزي نگفت. الاحتجاج،
50 - و سوید بن غفله گفت: چون بانوي ما حضرت فاطمه علیها السّلام به بستر بیماري افتاد- همان بیماري که (1) ج 1، ص: 246
منجر به فوت آن حضرت گشت-، زنان انصار و مهاجرین براي عیادت به خدمت او رسیده و گفتند: با این بیماري چگونه شب را به
صبح آوردي اي دخت پیامبر؟ حضرت زهرا علیها السّلام نیز پس از حمد الهی و صلوات بر پدرش فرمود: به خدا سوگند در حالی
شب را به صبح رساندم که از دنیاي شما ناراضی، و از مردان شما بیزارم، آنان را پس از امتحان دور انداخته، و پس از مشاهده نیّات
سوء و رفتارهاي ناهنجارشان از همه آنان کنارهگیري نمودم! [سپس گمراه شدن پس از هدایت را به باد انتقاد گرفته و فرمود:] قبیح
و زشت باد آن شکافهاي شمشیر [که در جهاد راه خدا ایجاد شد]، و هر کار لهوي پس از کاري جدّي، و آن سنگ خوردنها از
کفّار و آزار نیزه! و نتیجهاش این خطاي در رأي و سستی نظر! چه کار بدي مرتکب شدند! که غضب الهی براي ایشان مهیّا و تا ابد
در جهنّم خواهند ماند!. البتّه من ایشان را به راه حقّ خواندم و متوجّه سنگینی آن نموده و همه چیز را بر آنان ظاهر نمودم. رویشان
1) واي بر این امّت! چه چیز آنان را از: ستونهاي استوار ) بخاك باد! مرگ بر آنان! لعنت بر قوم ستمکار!. ص: 247
رسالت و اساس نبوّت و راهنمایی؛ و مهبط فرشته وحی، و دانا به تمام امور دنیا و آخرت، گمراه ساخت؟ آگاه باشید که این
انحراف خسران مبین است. چرا این گونه أبو الحسن را عقوبت کردند؟! به خدا سوگند که این مجازات (خذلان و تنهاگذارن آن
حضرت) فقط بخاطر ترس از شمشیر او و کمی ملاحظه در اجراي حقّ، و سختی و شدّت جنگ او، و شجاعت کارزار، و بیمهابا
بودن او در اجراي فرامین الهی بود، و به خدا سوگند اگر تمام امّت از راه سعادت منحرف شده و از پذیرش راه روشن امتناع
میکردند، [علیّ] همه آنان را به راه آورده و آرام آرام و صحیح و سالم به سعادت و خوشبختی میکشاند، که نه خود خسته شود و
نه ایشان ملول، و در نهایت آنان را به سرچشمهاي با آبی گوارا و مطلوب و عاري از هر خس و خاشاك میبرد، و ایشان را از آن
سیراب باز میگرداند و در خفا و آشکاراشان را نصیحت مینمود در حالی که خود آن حضرت از غناي آنها بهره نمیبرد و از دنیاي
ایشان براي خود چیزي ذخیره نمیفرمود مگر باندازه شربت آبی که تشنه خود را سیراب کند و اندکی از طعام که گرسنه بدان سدّ
اگر مردم قري و دهات ایمان میآوردند » ، جوع نماید، و در آن وقت زاهد از راغب و راستگو از دروغگو تمیز داده و شناخته میشد
و پرهیزگاري میکردند هر آینه درهاي آسمان را به رحمت و برکت بروي ایشان باز ص: 248 میکردیم و زمین را
رخصت میدادیم تاخیر و برکات خود را برون اندازد، و لکن چون مردم تکذیب آیات الهی کردند و به اعمال زشت پرداختند ما
و کسانی که از این « هم بر ایشان تنگ گرفتیم و به سبب کردار قبیح و عصیان ایشان را معاقب و مأخوذ داشتیم- اعراف: 96
جماعت مرتکب ظلم و ستم شدند بزودي جزاي اعمال بدشان به آنان میرسد، چه آنان از تحت قدرت و نفوذ ما خارج نیستند و ما
صفحه 83 از 184
از گرفتنشان عاجز نیستیم. ( 1) آهاي همگی گوش کنید! زودا که روزگار عجائب خود را به شما نمایش دهد! و اگر متعجّب شدید
این از عجیب بودن گفتارشان است! اي کاش میدانستم که این مردم به چه بناي بلندي تکیه کرده، و متمسّک چه دستگیرهاي شده،
و هتک حرمت چه ذرّیّهاي را نموده و ایشان را مقهور و مغلوب ساختهاند، بد مولایی است مولایشان و بد دوستی است دوستشان، و
ظالمان مبادلهاي بسیار بد کردند [که أمیر المؤمنین را خانهنشین کردند] درد را دوا، و مرض را شفا، و گلخن را گلشن، و ظلمت را
نور، و سیاهچال را کوه طور پنداشتند، بخاك مالیده باد بینیهاي گروهی که گمان میکنند که کار نیکو میکنند، آگاه باشید که
آنان مفسدانند و لکن خودشان نمیدانند، واي بر آنان آیا آنکه به سوي حقّ راهنمائی میکنید به تبعیّت و پیروي شایستهتر است یا
آنکه به حقّ راه نمینماید و خود نیز نیازمند هدایت است؟ شما را چه میشود؟ چگونه حکم میکنید؟ ص: 249
1) بجانم قسم که این افعال شما حامل گشت، پس منتظر باشید تا مدّت حمل منقضی شود، پس از آن نتیجه باز آورد! اکنون خون )
تازه خواهید دوشید و اوانی شما از هر قاتل سرشار خواهد شد، در آن زمان ضرر جاهل و سود عاقل آشکار شود و آنجا را اندوخته
پیشینیان باشد بر اخلاق میراث رسد، پس ساکن کنید قلب خود را و آرام دهید نفوس خویش را، و مهیّا شوید از براي حوادث و
فتنهها و مصیبتها! و خود را به شمشیر قاطع و دواهی مهلک و استبداد ستمکاران بشارت دهید! بیشکّ منافع شما نابود و مزارعتان
محصود و بهره شما افسوس و دریغ خواهد بود، زودا که گریبان ندامت بدرید و هیچ نمیدانید به کجا اندر افتادید، بیگمان
کورکورانه در ظلمت خانه ضلالت اسیر و در چاه جهالت دستگیر گشتید، چگونه شما را ملزم کنیم به سوي راه هدایت و حال آنکه
از شنیدن کلمات ما کراهت دارید؟! سوید بن غفله گوید: زنان مهاجر و انصار تمام فرمایشات حضرت فاطمه علیها السّلام را به سمع
مردان خود رساندند، و سران مهاجر و انصار با شنیدن این سخنان به جانب آن حضرت شتافته و گفتند: اي بانوي زنان جهان، اگر
علیّ بن ابی طالب پیش از آنکه ما با ص: 250 أبو بکر بیعت کنیم و پیمان متابعت محکم کنیم؛ حاضر میشد و این
سخنان میفرمود هرگز سر از طاعت او بیرون نمیکردیم!. حضرت فاطمه علیها السّلام فرمود: از من دور شوید! پس از اتمام حجّت
بر شما دیگر جایی براي عذر و بهانه شما نیست، و هیچ چیز چاره تقصیر و کوتاهی شما نکند. ص: 251
احتجاج سلمان فارسیّ علیها السّلام پس از وفات پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله در نکوهش امّت در عهدشکنی از حضرت امیر علیه السّلام
احتجاج سلمان فارسیّ علیها السّلام پس از وفات پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله در نکوهش امّت در عهدشکنی از حضرت امیر علیه
51 - از امام صادق علیه السّلام به واسطه پدران گرامش نقل شده که سلمان فارسی سه روز پس از دفن پیامبر صلّی اللَّه ( السّلام ( 1
علیه و آله خطبهاي بدین شرح ایراد نمود: آهاي مردم! کلامی از من گوش کرده سپس در بارهاش اندیشه کنید، بدانید که اطّلاعات
بسیاري در فضائل علیّ بن ابی طالب دارم، که اگر قصد نقل تمام آنها را داشته باشم گروهی از شما مرا دیوانه انگاشته و گروهی
خونم را مباح سازید. بدانید که شما را تقدیراتی است که پیشآمدهاي گوناگونی در پی آن میآید، و این را بدانید که نزد علیّ
بن ابی طالب علیه السّلام است علم منایا (مقدّرات) و علم بلایا (گرفتاریهایی که متوجّه مردم میشود) و میراث وصایا (ثمره
سفارشات پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله) و فصل خطاب و اصل و ریشه انساب (نسبهاي مردم)، همان گونه که هارون بن عمران
تو وصیّ من در خانواده، و جانشین و خلیفه در امّتم هستی، » : ص: 252 از موسی شنید او نیز از پیامبر شنید که فرمود
ولی افسوس که شما امّت شیوه قوم بنی اسرائیل را پیش گرفته و آگاهانه ،« و نسبت تو به من همچون نسبت هارون است به موسی
راه خطا را پیمودید. ( 1) به خدا سوگند که قدم به قدم مانند بنی اسرائیل همان خطاها را مرتکب خواهید شد! به خدایی که جان
سلمان در دست اوست سوگند اگر علیّ را پیشوا و والی خود ساخته بودید، هر آینه برکت و نعمت از آسمان و زمین اطراف شماها
را فرا میگرفت، تا آنجا که پرندگان آسمان دعوت شما را اجابت میکردند و ماهیهاي دریا خواسته شما را میپذیرفتند و دیگر
هیچ دوست و بنده خدایی فقیر نشده و هیچ سهم از فرائض الهی از بین نمیرفت، و هیچ دو نفري در حکم خدا اختلاف
صفحه 84 از 184
نمیکردند، ولی افسوس که شما مخالفت نموده و مسند خلافت را به فرد دیگري سپردید، پس در انتظار گرفتاري و بلا باشید، و
دست از خوشبختی بشوئید، من حقیقت امر را براي تک تک شما روشن ساختم، پس بدانید از امروز به بعد رشته محبّت و دوستی
میان من و شما بریده شد. دست از دامن آل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بر ندارید، زیرا تنها ایشان راهنماي به سوي بهشت، و در
1) بر شما باد به فرمانبري امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه ) روز قیامت خوانندگان به آن خواهند بود. ص: 253
السّلام، که به خدا سوگند که [در روز غدیر] ما به دفعات در حضور پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله تحت عنوان ولایت و امارت بر او
سلام نمودیم و پیوسته رسول خدا با تأکید ما را بدان کار وامیداشت، حال مردم را چه شده با علم به فضائلش بر او حسد میبرند؟!
عاقبت حسادت قابیل بر هابیل کشتن او بود، یا مانند قوم بنی اسرائیل کارشان به کفر و ارتداد کشیده، شما را چه شده؟! اي مردم،
واي بر شما، ما را با أبو فلان و فلان چه کار؟! آیا به جهل افتاده یا خود را به نادانی میزنید؟ یا حسد ورزیده یا خود را به حسادت
زدهاید؟ به خدا سوگند که شما مرتدّ و کافر شده و با شمشیر به جان هم خواهید افتاد تا آنجا که با شهادت دروغ ناجیهاي خود را
محکوم به مرگ نموده و کافران را تبرئه و آزاد کنید، بدانید که من حرف خود را زدم و تسلیم پیامبرم شدم، و از مولاي خود و
تمام امّت؛ علیّ بن ابی طالب علیه السّلام پیروي نمودم، همو که سیّد و سرور اوصیاء، و پیشواي پیشانی سفیدان [از وضو]، و رهبر
راستگویان و شهیدان و صالحان است. ص: 254
احتجاج ابیّ بن کعب بر قوم مانند احتجاج سلمان
52 - از محمّد و یحیی دو فرزند عبد اللَّه بن حسن از پدرانشان از امیر المؤمنین ( احتجاج ابیّ بن کعب بر قوم مانند احتجاج سلمان ( 1
علیّ بن- ابی طالب نقل است که فرمود: پس از خطبه أبو بکر- در روز جمعه اوّل ماه مبارك رمضان- ابیّ بن کعب برخاسته و این
گونه سخنرانی کرد که: اي گروه مهاجر که خشنودي خداوند را در نظر داشته و در قرآن مورد ثناي الهی قرار گرفتهاید، و اي گروه
انصار که در شهر ایمان سکنی گزیدید و به همین جهت خداوند در قرآن از شما تعریف کرده، آیا فراموش کرده یا خود را به
نسیان زدهاید، آیا تبدیل عهد و پیمان کردید و یا تغییر آئین دادهاید، یا خذلان اختیار کرده یا عاجز شدهاید؟! مگر شما فراموش
هر » : کردهاید که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در [روز غدیر] در میان ما بپا خواسته و علیّ را در مقابل همه نگه داشته و فرمود
1) مگر ) ص: 255 .!؟« کس که من مولاي او هستم علیّ مولاي اوست، و کسی که من نبیّ او هستم علیّ امیر اوست
اي علیّ جایگاه تو نزد من همچون هارون است به موسی، اطاعت » : از خاطر بردهاید که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به او فرمود
.؟« امّت از تو پس از من مانند اطاعت آنان از من در زمان حیاتم بوده؛ فرض و واجب است، جز آنکه پس از من هیچ پیامبري نیست
سفارش من به شما در مورد اهل بیتم خیر است، پس » : مگر این سخن رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله را از یاد بردهاید که فرمود
مگر شما نمیدانید که .؟« آنان را مقدّم داشته و بر ایشان سبقت مگیرید، و آنان را امیر خود ساخته و بر آنان امارت پیدا مکنید
آیا این فرمایش پیامبر به .؟« اهل بیت من وسیله هدایت و راهنمایان به سوي خدا میباشند » : رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود
علیّ » : آیا از خاطر بردهاید که رسول خدا در باره علیّ فرمود .؟« تو هدایتگر گمراهان هستی » : علیّ را فراموش کردهاید که فرمود
احیاگر سنّت، و معلّم امّت من است، همو که حجّت مرا بپاي داشته و بهترین جانشین من است، او آقاي اهل بیت من و محبوبترین
مگر نمیدانید که پیامبر در زمان حیات هیچ کس را امیر او .؟« فرد نزد من است، اطاعت او همچون اطاعت من بر امّت واجب است
1) آیا از خاطر بردهاید که علیّ در سفر و حضر و ) نساخت و در نبود خود او را بر همه امیر و ولیّ نمود؟!. ص: 256
موقع کوچ و هنگام نزول و در مواقع دیگر پیوسته همراه رسول خدا بود؟. مگر این سخن پیامبر را فراموش کردهاید که میفرمود:
آیا از خاطر بردهاید که پیامبر .؟« هر گاه در میان شما نبودم و علیّ را خلیفه شما ساختم فردي همچون خودم را بر شما گماشتهام »
قبل از رحلت ما را در خانه فاطمه علیها السّلام گرد آورده و فرمود: خداوند تبارك و تعالی به موسی وحی فرمود که برادري از
صفحه 85 از 184
اهلت انتخاب نموده و او را نبیّ قرار ده، و خانواده او را فرزندان خود نما، تا ایشان را از هر آفتی حفظ، و از هر شکّ و تردیدي
پاك نمایم، و موسی و هارون را به اخوّت برگزید، و فرزندان او را پس از خود رهبران بنی اسرائیل ساخت، و قوانین مسجد آنان در
باره موسی مشمول ایشان نیز شد. حال خداوند به من وحی فرموده که همچون موسی نسبت به هارون؛ تو نیز علیّ را به اخوّت
برگزین، و فرزندان او را چون اولاد خود محسوب دار [امامان امّت قرار ده]، که من ایشان را همچون فرزندان هارون مطهّر نمودم،
و آن فرزندان همان امامان هدایت یافتهاند. ،؟« بدانید که من نبوّت را به تو ختم نموده و پس از تو دیگر هیچ پیامبري نخواهد بود
1) چرا دیدهگانتان را باز نکرده و اندیشه نمیکنید، مگر شما نمیشنوید؟! نکند که شما گرفتار شبهات ) ص: 257
شدهاید و حکایت شما ماجراي آن مردي است که در راه سفر گرفتار تشنگی سختی شده و در لحظه مرگ با مردي راهنما روبرو
شده و درخواست آب میکند و او میگوید: روبروي تو دو چشمه است، یکی تلخ است و ناگوار، و دیگري شیرین است و گوارا،
اگر به آب تلخ برسی، گمراهشدهاي، و رسیدن به آن دیگر کمال مقصود خواهد بود و هدایت و رفع تشنگی. و این ماجرا، حکایت
حال شما امّت است که خود را مهمل و بیهوده پنداشتهاید، و به خدا سوگند که شما مهمل گذارده نشدهاید، بلکه نشان هدایت
براي شما نصب شده، حلال براي شما جایز و حرام بر شما ممنوع گشته، و قسم به خدا که اگر او را اطاعت میکردید نه به اختلاف
افتاده و نه دشمنی میکردید، نه قطع رابطه کرده و جنگ میکردید و نه از هم اظهار برائت و بیزاري مینمودید. و به خدا سوگند
که شما پس از رحلت پیامبر عهد و پیمان او را شکستید، و در مسأله عترت او به اختلاف افتاده و دیگران در این مسأله دست به
دامن رأي و نظر خود شدند، بدانید که این تصوّر خام و اشتباه بزرگی است، شما پنداشتهاید که اختلاف نظر مایه رحمت است، این
مانند آن افرادي نباشید که پس از روشن » : طور نیست، قرآن با این عقیده سخت مخالف است، آنجا که خداوند با عظمت فرموده
الاحتجاج، .« شدن راه و برهان در میان خود به تفرقه و اختلاف افتادند، براي آنان عذاب سختی مهیّا گردیده است- آل عمران: 105
این مردم پیوسته با همدیگر در اختلافند مگر کسانی » : 1) سپس خداوند ما را از اختلاف شما باخبر ساخته و فرموده ) ج 1، ص: 258
یعنی براي رحمت آفریده است ،« که مشمول رحمت پروردگارت گردند، و آنان را به همین منظور آفریده است- هود: 118 و 119
اي علیّ تو و شیعیانت بر اساس فطرت » : و مراد آل محمّد میباشند، من خود از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله شنیدم که میفرمود
پس چرا باید از پیامبر خود محمّد قبول میکردید! ،« پاك و حقیقت هستید، و باقی مردم از این حقیقت و فطرت دور میباشند
چطور؟ با اینکه او خود شما را به عهدشکنی از وصیّ و امین و وزیر و برادر و ولیّ خود علیّ بن ابی طالب باخبر ساخته بود، همو که
از تمام شما دلپاکتر، و عالمتر، و در اسلام مقدّمتر، و از همه شما نزد رسول خدا فهمیدهتر بود، همو که پیامبر میراث خود را به او
داده و به وعدههایش سفارش فرمود، پس او را جانشین خود بر امّتش نهاد، و اسرار خود را نزد او گذاشت، پس فقط او ولیّ پیامبر
است، و از تمام شما به آن مقام شایستهتر است، چرا که او سرور اوصیا و وصیّ خاتم مرسلین و برترین اهل تقوا و از همه شما به
پروردگار جهانیان مطیعتر است. در زمان خود پیامبر (روز غدیر) به نام امارت بر او سلام گفتید. پس آنکه شما را انذار و تخویف
نمود معذور دارید زیرا مقصود فقط اداي نصیحت و موعظه بود براي کسی که به خود آمده و بیدار شود، پس ما نیز چون شما همه
آن مطالب را شنیدیم و دیدیم ص: 259 و شهادت دادیم. ( 1) چون سخن او بدینجا رسید؛ عبد الرّحمن بن عوف و
أبو عبیده جرّاح و معاذ بن جبل برخاسته و یک صدا گفتند: اي ابیّ، مگر عقلت را از دست دادهاي؟ یا جنزدهشدهاي؟ ابیّ بلافاصله
گفت: بیعقلی و جنزدگی در شما است، من روزي نزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بودم که دیدم با کسی مشغول صحبت
است که فقط صدایش را میشنیدم و او را نمیدیدم، در میان آن صحبتها به پیامبر گفت: او چه مرد خیرخواهی براي تو و امّت بوده
و داناترین ایشان به سنّت تو است! پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: فکر میکنی که پس از من؛ مردم اطاعت او خواهند کرد؟
گفت: اي محمّد، نیکان امّت تو از او پیروي نمایند، و مردم نابکار با او مخالفت ورزند، و این منوال پیامبران و اوصیاي آنان پیش از
تو بوده، اي محمّد، موسی به یوشعی وصیّت نمود که از همه بنی اسرائیل داناتر و خداترستر و مطیعتر بود، به همین خاطر خداوند
صفحه 86 از 184
موسی را امر فرمود که همو را به وصایت انتخاب کن- مانند خود شما که به دستور خداوند علیّ را به وصایت برگزیدي- در پی
این عمل موسی تمام بنی اسرائیل خصوصا فرزند موسی به او رشک برده و زبان به لعن و دشنام او گشوده و با او درگیر شده و
تنهایش گذاشتند، بنا بر این اگر از همان ص: 260 روش بنی اسرائیل پیروي کنند، وصیّ تو را تکذیب کرده و او را
انکار نمایند و خلافت را از او سلب نموده و علم او را به غلط اندازند. ( 1) ابیّ گفت: عرض کردم اي رسول خدا او که بود؟ فرمود:
یکی از فرشتگان پروردگار عزیزم بود، مرا باخبر ساخت که مردم با وصیّ من علیّ بن ابی طالب مخالفت خواهند نمود. و من تو را
اي ابیّ به مطلبی سفارش میکنم که اگر آن را حفظ کنی پیوسته بر خیرخواهی بود، اي ابیّ بر تو باد به اطاعت علیّ، زیرا او هم
هدایتکننده است و هم هدایت شده، او خیرخواه امّت و احیاگر سنّت من خواهد بود، او امام شما پس از من است، پس هر کس به
این امر رضا دهد به همان صورتی که از من جدا شده مرا ملاقات خواهد نمود، اي ابیّ هر که در این امر تغییر و تبدیلی دهد با من
چون فردي عهدشکن و عصیانگر، و منکر نبوّتم ملاقات خواهد کرد، نه او را شفاعت کنم و نه از حوضم او را بنوشانم. پس گروهی
از مردان انصار برخاسته گفتند: بنشین اي ابیّ خدا تو را رحمت کند، هر آنچه شنیدي ادا نمودي و به عهد خود وفا کردي!.
ص: 261
احتجاج أمیر المؤمنین علیه السّلام در برابر اظهار انبساط أبو بکر از بیعت مردم
53 - امام جعفر صادق علیه السّلام بواسطه پدران ( احتجاج أمیر المؤمنین علیه السّلام در برابر اظهار انبساط أبو بکر از بیعت مردم ( 1
گرامش علیهم السّلام گوید: وقتی مردم با أبو بکر بیعت کرده و با امام علیّ علیه السّلام آن رفتار نمودند، پیوسته أبو بکر نسبت به
حضرت أمیر علیه السّلام اظهار انبساط و خوشروئی کرده، و از انقباض و گرفتگی علیّ بن ابی طالب حیران و دلنگران بود، به
همین خاطر بسیار مایل بود با او خلوتی داشته و عقده دل او را گشوده و رضایت خاطر آن حضرت را به هر ترتیب فراهم نماید، تا
عرض کند که چرا بیعت را پذیرفته با اینکه هیچ رغبت و میلی به آن نداشته است. بنا بر این از آن حضرت درخواست نمود که
ساعتی را براي مذاکره خصوصی انتخاب نماید. پس مجلس برپا شد و أبو بکر این گونه سخن آغاز نمود: اي أبو الحسن، به خدا
سوگند که این جریان روي تبانی و اقدام و رغبت و حرص من صورت نگرفت، و در آن هیچ اعتمادي به خود نداشتم که بتوانم از
پس این امر بر آمده و امور امّت را آن طور که باید اداره کنم. و من فاقد هر گونه قدرت مالی و کثرت عشیره بودم، تا از آن طریق
اساس نقشه خود را استوار نمایم. پس براي چه از من دلتنگ و ملول بوده و آن را که در باره من نشاید تصوّر میکنی، و با نظر
1) أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: اگر به این امر رغبت و میلی ) بغض و عداوت به من مینگري؟! ص: 262
نداشتی، براي چه خود را به آن حاضر نموده و در این عمل پیشقدم شدي؟ أبو بکر گفت: بخاطر حدیثی بود که از رسول خدا
و چون جمع ایشان را دیدم ،« براستی که خداوند امّت مرا بر گمراهی و خطا جمع نمیکند » : صلّی اللَّه علیه و آله شنیدم که فرموده
از همان فرمایش پیروي نموده و هرگز گمان نبردم که اجماع امّت خلاف هدایت و از گمراهی باشد، و به همین خاطر تن به این
تکلیف سپردم، و اگر میدانستم حتّی یک نفر هم از این امر امتناع خواهد ورزید بطور مسلّم از پذیرش آن خودداري میکردم. أمیر
المؤمنین علیه السّلام فرمود: در خصوص حدیث مذکور در مورد اجماع امّت از تو میپرسم که آیا من از افراد این امّتم یا نه؟
گفت: آري. فرمود: آن گروهی که از بیعت تو سر باز زدند چون سلمان و أبو ذرّ و عمّار و مقداد و سعد بن عباده و دیگران؛ از
امّت بودند یا نه؟ أبو بکر گفت: آري همه از امّت بودند. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: بنا بر این چگونه با مخالفت این افراد به
حدیث اجماع احتجاج میکنی؟. حال اینکه تمام آنان از افراد صالح و پرهیزگار و از أصحاب رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله
1) أبو بکر گفت: تخلّف این افراد پس از تحقّق این امر بر من معلوم شد، و ترسیدم اگر از ) هستند. ص: 263
پذیرش آن امتناع ورزیده و خود را کنار بکشم اوضاع اجتماعی مسلمین بهم خورده و شاید غالب مردم مرتدّ شده و از دین خارج
صفحه 87 از 184
شوند، و پذیرش من بر این امر بهتر از آن بود که امّت مسلمان به هرج و مرج گرائیده و به حالت کفر سابق خودشان عود نمایند، و
فکر میکردم شما نیز در این باره با من موافق باشید. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: بسیار خوب، ولی پرسش من این است که شما
در بار نخست روي چه اساسی و براي چه به این امر روي آوردید، و اینکه یک فرد روي چه شرائط و علل و جهاتی شایسته امر
خلافت میشود؟ أبو بکر گفت: البتّه روي صفات خیرخواهی، وفاي به عهد، صراحت لهجه، استقامت و حسن سیرت و عدالت و
علم و آگاهی از کتاب و سنّت و حکمت و معرفت و زهد در دنیا و پرهیزگاري، و یاري و طرفداري از مظلوم و ستمدیده در دور و
نزدیک. أبو بکر چون به این کلام رسید ساکت شد. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: پس سبقت در اسلام و قرابت با رسول خدا
1) أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: اي ) صلّی اللَّه علیه و آله چه؟ أبو بکر گفت: آري، و سابقه و قرابت. ص: 264
أبو بکر تو را به خدا سوگند میدهم، آیا در وجود خود این خصوصیّات را میبینی یا در من؟. أبو بکر گفت: البتّه در شما میبینم
اي أبو الحسن. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا این من بودم که پیش از تمام امّت به رسول اکرم جواب
مثبت داد یا تو؟ گفت: بلکه شما. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند آیا من از طرف رسول خدا صلّی اللَّه علیه و
آله مأمور به ابلاغ و خواندن سوره برائۀ براي کفّار شدم یا تو؟ أبو بکر گفت: شما مأمور این کار شدید. أمیر المؤمنین علیه السّلام
فرمود: اي أبو بکر تو را به خدا سوگند، آیا هنگام خروج پیامبر از مکّه به مدینه (روز غار) آیا من جان فداي او شدم یا تو؟ أبو بکر
گفت: البتّه شما. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند بنا به حدیث پیامبر در روز غدیر آیا من مولاي تو و تمام
1) أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند ) مسلمین هستم یا تو؟ أبو بکر گفت: البتّه شما. ص: 265
آیا ولایت من قرین ولایت پروردگار متعال و پیغمبر خدا واقع شده به دلیل انفاق انگشتر، در آیه شریفه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ
الَّذِینَ آمَنُوا- إلخ یا تو؟ أبو بکر گفت: البتّه براي شما است. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا مقام وزارت
براي تو بود یا براي من؟ أبو « أنت منّی بمنزلۀ هارون من موسی » رسول خدا همچنان که براي هارون بود نسبت به حضرت موسی
بکر گفت: براي شما بود. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله توسّط تو و
اولاد و خانوادهات در برابر نصاري مباهله نمود، یا با من و فرزندان و خانواده من؟ أبو بکر گفت: البتّه توسّط شما و خانوادهاتان
مباهله انجام شد. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا آیه تطهیر از رجس در باره من و خانواده و فرزندان من
نازل شد یا براي تو و خانوادهات؟ أبو بکر گفت: براي شما و خانوادهاتان نازل شد. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا
سوگند، آیا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در زیر کساء ص: 266 براي من و خانواده و فرزندانم دعا کرد که
یا براي تو و خانواده و فرزندانت؟ أبو بکر « خداوندا، اینان أهل بیت منند، آنان را به سوي خود و بهشت رضوانت بخوان نه به آتش »
گفت: براي شما و اهل بیت و فرزندانتان دعا کرد. ( 1) أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا مراد از آیه یُوفُونَ
بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً من هستم یا تو؟ أبو بکر گفت: البتّه شما. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا
سوگند، آیا آفتاب براي نماز تو به دعاي پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله رجوع کرد یا براي من؟ أبو بکر گفت: براي تو بود. أمیر
لا سیف إلّا ذو » : المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا تو آن جوانمردي که این ندا از آسمان برایش خوانده شد که
یا من؟ أبو بکر گفت: البتّه تو آن جوانمردي. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا « الفقار و لا فتی إلّا علیّ
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در غزوه خیبر بیدق را به دست تو سپرد و فتح نصیب مسلمین گردید یا به من عطا فرمود؟ أبو بکر
1) أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا تو با کشتن ) گفت: بلکه به دست تو داد. ص: 267
عمرو بن عبد ودّ؛ اندوه و غم و حزن از خاطر مبارك رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سایر مسلمین برداشتی یا من؟ أبو بکر گفت:
البتّه بدست تو صورت پذیرفت. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا تو مورد اعتماد پیامبر و مأمور ابلاغ پیام
آن حضرت به جنّیان شدي یا من؟ أبو بکر گفت: البتّه شما. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند، با نظر به حدیث
صفحه 88 از 184
« من و تو از زمان حضرت آدم تا عبد المطّلب در تمام طبقات از نکاح بودهایم نه از زنا » : رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله که فرمود
آیا من از جهت نسب و طهارت آباء با رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله شریکم یا تو؟ أبو بکر گفت: البتّه شما. أمیر المؤمنین علیه
خداوند در آسمان تو را براي » : السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا مرا به تزویج دخت خود در آورده و فرمود
یا تو را؟ أبو بکر گفت: البتّه شما را. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا من پدر « زوجیّت فاطمه برگزید
حسن و حسین آقا و سرور جوانان » : حسن و حسین دو سبط ص: 268 و گل خوشبوي پیامبر هستم که فرمود
یا تو؟ أبو بکر گفت: البتّه شما هستید. ( 1) أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا « بهشتیاند و پدرشان از آن دو بهتر است
سوگند، آیا برادر تو مزیّن به دو بال است که در بهشت با فرشتگان طیر میکند یا برادر من؟ أبو بکر گفت: البتّه برادر شما (جناب
جعفر طیّار). أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا من ضامن دیون پیامبر و بجا- آورنده مواعد و وصایا و عهود
آن حضرت هستم یا تو؟ أبو بکر گفت: البتّه شما. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا وقتی که پیامبر براي
من حاضر شدم یا تو؟ أبو بکر « خدایا محبوبترین بندگان خود را در اینجا حاضر کن » شرکت در مرغ بریان شده دعا مینمود که
گفت: البتّه شما. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله مرا به قتال ناکثین الاحتجاج،
ج 1، ص: 269 و قاسطین و مارقین بر تأویل قرآن مژده و خبر داد یا تو را؟ أبو بکر گفت: البتّه شما را. ( 1) أمیر المؤمنین علیه السّلام
فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله مرا به دارا بودن علم قضا و فصل الخطاب معرّفی نموده و فرمود:
یا تو را؟ أبو بکر گفت: البتّه شما را. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا « علیّ بهتر از همه شماها به علم قضا آگاه است »
سلام « أمیر المؤمنین » سوگند، آیا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در زمان حیات خود به أصحاب و یارانش فرمود که مرا به عنوان
گفته و ندا کنند یا تو را؟ أبو بکر گفت: البتّه شما را. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا من در آخرین کلام
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله حاضر شده و متولّی غسل و دفن آن حضرت گشتم یا تو؟ أبو بکر گفت: البتّه شما. أمیر المؤمنین
« أُولُوا الْقُرْبی » علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا تو در قرابت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله سبقت جستهاي [مصداق
1) أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا ) میباشی] یا من؟ أبو بکر گفت: شما هستید. ص: 270
توئی آنکه خداوند وي را هنگام احتیاج دیناري عطا نمود و جبرئیل با او معامله نموده و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله را بر آن
ضیافت نمودي و اولاد او را اطعام نمودي یا من؟ در اینجا أبو بکر گریسته و گفت: بلکه توئی. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو
را به خدا سوگند، آیا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله تو را بدوش خود بلند کرده و اصنام و بتهاي کعبه را شکست یا مرا؟ أبو بکر
گفت: شما بودید. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا این کلام رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله که فرمود:
در حقّ من بود یا در باره شما؟ أبو بکر گفت: بلکه در باره شما بود. أمیر المؤمنین ،« تو صاحب لواي من در دنیا و آخرت هستی »
علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله وقتی فرمان داد که تمام دربهایی که به مسجد باز
میشد بسته شود مگر یک درب، آن درب از خانه من بود یا درب خانه شما، و نیز آنچه خداوند بر او حلال نموده بود بر من حلال
1) أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند، بنا به ) نمود یا بر تو؟ أبو بکر گفت: البتّه بر شما. ص: 271
آیا شما بودید که پیش از نجوي و سخن گفتن با رسول خدا «1» مفاد آیه شریفه أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَيْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ
صلّی اللَّه علیه و آله صدقه دادید یا من بودم؟ أبو بکر گفت: البتّه شما بودید. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند،
تو را به کسی تزویج نمودم که أوّل » : آیا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در باره من به دخت خود فاطمه علیها السّلام فرمود که
یا در حقّ تو؟ أبو بکر گفت: البتّه در باره شما فرمود. أمیر « مردمان به اسلام ایمان آورد و اسلام او بر سائر مردم برتري و تفوّق دارد
المؤمنین علیه السّلام فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا تو بودي آنکه در روز بدر بر سر چاهی که کافران مقتول را در آن ریخته
بودند فرشتگان هفت آسمان بر او سلام کردند یا من بودم؟ أبو بکر گفت: البتّه شما بودید. امام جعفر صادق علیه السّلام فرمود: به
صفحه 89 از 184
همین ترتیب حضرت أمیر علیه السّلام پیوسته مناقب منقول خود را که از جانب خدا و پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله بود ایراد میکرد، و
أبو بکر یکایک آنها را تصدیق مینمود [تا بجائی رسید که أبو بکر به گریه افتاده و حالش منقلب شد]. ص: 272
1) أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: اینها و مانند آن از جمله علائم و دلائلی است که انسان توسّط آنها شایسته ولایت امور امّت )
محمّد صلّی اللَّه علیه و آله میگردد. بنا بر این اي أبو بکر چه چیز تو را از خدا و رسول و دینت فریب داد، با اینکه وجود تو عاري
از این علائم و دلائل است؟!. أبو بکر در حالی که میگریست گفت: راست گفتی اي أبو الحسن، به من مهلت بده تا امشب در کار
خود و این حرفهایت خوب فکر و تأمّل کنم. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: هر چه میخواهی فکر کن اي أبو بکر. أبو بکر در
نهایت تأثّر و حزن برخاسته و به خانه رفت و تا شب خود را ممنوع الملاقات نمود، و عمر بن خطّاب پس از آگاهی از ملاقات آن
دو با حالی مضطرب و نگران به میان مردم تردّد میکرد. و أبو بکر آن شب بخواب رفته و در رؤیا به خدمت پیامبر مشرّف شده و
عرض سلام نمود. ولی رسول خدا روي مبارك خود را به جانب دیگر نمود. أبو بکر برخاسته و در برابر آن حضرت نشسته و سلام
نمود. این بار نیز پیامبر از او روي برتافت. أبو بکر گفت: اي رسول خدا مگر از من چه خلاف و گناهی سر زده؟ رسول خدا صلّی
اللَّه علیه و آله فرمود: چگونه جواب سلام تو را بگویم حال اینکه تو دشمنی میکنی با کسی که خدا و رسول او وي را دوست
میدارند؟ حقّ را به اهل آن باز گردان. گفتم: أهل آن کیست؟ ص: 273 فرمود: همان که تو را در مذاکرهاش
ملامت نمود، یعنی علیّ. گفتم: آن را به وي باز گرداندم اي رسول خدا، سپس او را ندید. ( 1) چون صبح شد نزد حضرت علیّ علیه
السّلام آمده و جریان خواب خود را برایش نقل نموده و گفت: دست خود را بده تا با تو بیعت کنم اي أبو الحسن. پس از بیعت از
آن حضرت خواست که در وقت معیّن در مسجد حاضر شده تا جریان مذاکره و خواب شب را به مردم نقل نموده و در میان جمع؛
خلافت را تسلیم أمیر المؤمنین علیه السّلام نماید. أبو بکر با رنگی پریده و در حالی که خود را سرزنش میکرد از نزد آن حضرت
خارج شده و در میان راه به عمر برخورد، او گفت: تو را چه شده است اي خلیفه مسلمین؟ أبو بکر نیز همه چیز را براي او نقل نمود.
عمر گفت: تو را به خدا سوگند اي خلیفه رسول خدا، که از سحر و جادوي بنی هاشم بر حذر باشی، و مبادا به آنان اعتماد نمایی،
که این اوّلین سحر و جادوي ایشان نیست. و گفت و گفت و گفت تا أبو بکر را از رأي و تصمیم خود باز گردانده، و او را تشویق
به ادامه راه خلافت نمود. حضرت صادق علیه السّلام فرمود: أمیر المؤمنین علیه السّلام بنا بر وعدهاي که گذاشته بودند به الاحتجاج،
ج 1، ص: 274 مسجد آمد ولی هیچ کس از ایشان را در آنجا ندید، و دریافت که چه شده، پس بر سر قبر رسول خدا صلّی اللَّه علیه
و آله نشست. حضرت فرمود: در این میان عمر از کنار آن حضرت عبور کرده و گفت: اي علیّ، چیزي که میخواستی نشد!! پس
آن حضرت نیز بر همه چیز واقف شده و به منزل خود بازگشت.
احتجاج سلمان فارسیّ رضی اللَّه عنه بر عمر بن خطّاب در پاسخ به نامهاي که به او نگاشت »
وقتی که او پس از حذیفۀ بن یمان از » احتجاج سلمان فارسیّ رضی اللَّه عنه بر عمر بن خطّاب در پاسخ به نامهاي که به او نگاشت »
-54 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ؛ از سلمان غلام رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به عمر بن (1) « طرف عمر والی مدائن شده بود
خطّاب: امّا بعد؛ اي عمر نامه تو به دستم رسید، نامهاي که در آن مرا مورد سرزنش و توبیخ خود ساخته، و در آن گفته بودي که
من تو را به امارت مدائن بدان خاطر مبعوث نمودم، و بلکه امر نمودي به اینکه دنباله شیوه و روش حذیفه را بگیري و از روزگار
امارت و سیره و روش او موشکافی کرده و ما را از جمیع افعال او خواه قبیح و خواه حسن عالم و واقف گردانی. ولی اي عمر!
خداوند عزّ و جلّ مرا از این عمل باز داشته، آنجا که فرموده: یا ص: 275 أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ
بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُ کُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَ دُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ
اي عمر من هرگز در پی اطاعت تو در امر حذیفه نیفتاده و مخالفت امر خداوند را نکنم. ( 1) و امّا اینکه گفتی که من ،«1» رَحِیمٌ
صفحه 90 از 184
زنبیلبافی را شغل خود ساخته و مدام نان جو تناول میکنم، این دو کار عملی نیست که فرد مؤمن کسی را بر آن سرزنش و توبیخ
نماید. و به خدا سوگند اي عمر که زنبیلبافی و خوردن نان جو از بینیازي از بهترین خوردنی و نوشیدنی و غصب حقّ مؤمن و
ادّعاي باطل در نزد خداوند عزّ و جلّ با فضیلتتر و محبوبتر و به تقوا نزدیکتر میباشد، و من خود دیدم که رسول خدا صلّی اللَّه
علیه و آله هر گاه نان جو مییافت آن را تناول فرموده و ضمن اظهار فرح و شادي از آن آزرده نبود. و امّا اینکه اشاره به عطا و
احسان من نموده بودي، این را بدان که من آن عمل را براي روز فقر و ناداري و نیازم به آن پیش فرستادم، و به خدا سوگند اي
عمر مرا اصلا نظر به خوبی مطاعم و مشارب من نیست و باك از نیک و بد آن ندارم زیرا غذایی که از حلق به گلو رود و سدّ رمق
گشته و نیروي بندگی حضرت حقّ به هم رسد همان کافی و بسنده است؛ خواه آن آرد گندم و مغز گوسفند باشد و خواه جو
1) و امّا اینکه گفتی: تو با این اعمالت موجب ضعف سلطنت خداوند و سستی آن شدي، من ) بیمغز. ص: 276
نفس خود را خوار نمودم تا اهل مدائن مرا أمیر ندانند بلکه مرا مثل پل فرا گرفته و بر بالاي آن تردّد نمایند، و هر گونه بار و ثقل
که دارند بر من حمل فرمایند، گویا زعم تو آن است که این گونه اعمال موجب وهن و ذلّت حضرت الوهیّت و سبب خفّت
سلطانیّت ربّ العزّة است. پس بدان که تذلّل در طاعت و بندگی خداوند نزد من محبوبتر است از تعزّز در معصیت او، و تو خود
میدانی که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله پیوسته با مردم الفت داشته و بدیشان نزدیک میشد، و مردم نیز به نبوّت و سلطانیّت او
چنان نزدیک میشدند که گویی حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله یکی از آن مردمان است. و غذاي آن حضرت غذاي درشت و
غلیظ بود و لباس خشن و پلاس میپوشید و همه مردمان در نزد او اعمّ از قرشی و هاشمی و عربی و سفید و سیاه همه و همه در دین
هر که پس از من ولایت هفت نفر از » : مساوي و برابر بودند. و من شهادت میدهم که خود شنیدم که آن حضرت میفرمود
بنا بر این امیدوارم از حضرت ،« مسلمانان را بر عهده گیرد و راه عدل پیشه نسازد خدا را چنان ملاقات کند که از او غضبان باشد
حقّ که از امارت مدائن سالم بیرون آیم، با اینکه ذکر نمودي که من نفس خود را ذلیل و قدر خود را پایمال و پست گردانیدم، پس
چگونه است اي عمر حال ص: 277 کسی که ولایت و سرپرستی امّت را پس از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بر
عهده گرفته، که من خود از حضرت حقّ شنیدم که میفرمود: تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُ  وا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً
1) اي عمر بدان که من عهدهدار ولایت اهل مدائن نشدم مگر اینکه به همان شیوه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و ) .«1» وَ الْعاقِبَۀُ لِلْمُتَّقِینَ
آله اقامه حدود الهی را از روي ارشاد و دلیل نمایم و به طریق آن حضرت در میان ایشان رفتار نمایم. و این را بدان که اگر خداوند
تبارك و تعالی خیر و خوبی این امّت یا اراده و ارشاد و هدایت این طائفه را داشته باشد بیشکّ اعلم و افضل این جماعت را والی
ایشان گرداند، و اگر این امّت از حضرت حقّ ترسان بوده و تابع رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و عالم به حقّ میبودند هرگز تو را
و به طولانی شدن عفو و بخشش الهی مغرور مشو «2» أمیر المؤمنین نام نمینهادند!! فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضِی هذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا
زیرا که عقوبت خداوند نیز در زمان خود خواهد رسید. و بدان که عواقب عمل ناحقّ و ستم و کردار ناپسند و ظلم تو در دنیا و
آخرت به تو ص: 278 خواهد رسید، و در آینده از کردار ما تقدّم و ما تأخّر خود بازپرسی شوي، و الحمد للَّه
وحده.
احتجاج أمیر المؤمنین علیه السّلام بر قوم پس از وفات عمر بن خطّاب بر پنج تن از اهل شوري براي اولویّت خود
55 - عمرو بن ( احتجاج أمیر المؤمنین علیه السّلام بر قوم پس از وفات عمر بن خطّاب بر پنج تن از اهل شوري براي اولویّت خود ( 1
شمر از جابر بن یزید جعفیّ و او از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که فرمود: هنگامی که زمان وفات عمر بن خطّاب فرا رسید و امر
خلافت را به شوري مقرّر نمود به دنبال شش نفر که علیّ بن ابی طالب علیه السّلام و عثمان بن عفّان و زبیر بن عوّام و طلحۀ بن-
عبید اللَّه و عبد الرّحمن بن عوف و سعد بن ابی وقّاص بودند فرستاد و دستور داد که آنان در اطاقی نشسته و در پیرامون خلافت با
صفحه 91 از 184
هم مشاوره کرده، و از میان خودشان یکی را که سزاوارتر و اولیتر میبینند انتخاب نمایند، و از آن مکان بیرون نروند تا با یکی
بیعت کنند، و هر گاه یک یا دو نفر در طرف اقلّیّت واقع شده و از موافقت اکثریّت و بیعت آن کسی که از طرف اکثریّت انتخاب
1) پس هنگامی که أمیر ) میشود امتناع نمایند: کشته شوند. و در نهایت مجلس به نفع عثمان تمام شد. ص: 279
المؤمنین علیه السّلام تلاش جمع را در بیعت عثمان دید، براي اتمام حجّت و روشن شدن حقیقت برخاسته و فرمود: گفتار مرا
بشنوید و چنانچه آن حقّ و درست بود بپذیرید و اگر باطل و نادرست بود آن را انکار کنید، سپس فرمود: شما را به خدا سوگند!
همان خدایی که بر صدق و کذب شما واقف است آیا در میان شما جز من کسی هست که بر دو قبله نماز گزارده باشد؟ گفتند: نه.
فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که دو بار بیعت کرده باشد، یکی بیعت فتح، و دیگري بیعت
رضوان؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که برادرش مزیّن به دو بال در بهشت باشد؟
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که عمویش سیّد الشّهداء باشد؟ گفتند: نه. فرمود: شما
را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که همسرش بانوي زنان عالمیان باشد؟ گفتند: نه. ص: 280
1) فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که دو فرزندش دو فرزند رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله )
بوده و آن دو آقاي جوانان بهشتی باشند؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که ناسخ را
از منسوخ قرآن تشخیص دهد؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که خداوند رجس و
ناپاکی را از او دور ساخته و او را پاك مطهّر گردانیده باشد؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان
شما هست که جبرئیل را در مثال دحیۀ الکلبیّ دیده باشد؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما
هست که در حال رکوع زکات داده باشد؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول
خدا صلّی اللَّه علیه و آله روي چشمانش را مسح نموده و در روز خیبر رایت اهل اسلام را به او داده باشد و پس از آن دیگر هیچ
1) فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما ) گرمی و سردي را نبیند؟ گفتند: نه. ص: 281
هر که من » : هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله او را در غدیر خمّ به اذن خداوند با دست مبارك خود بلند کرده و بفرماید
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! ؟« مولاي اویم علی مولاي اوست، خداوندا با دوست او دوست و با دشمن او دشمن باش
آیا جز من کسی در میان شما هست که برادر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در حضر و رفیق او در سفر باشد؟ گفتند: نه. فرمود:
شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که در غزوه خندق با عمرو بن عبد ودّ نبرد کرده و او را بقتل برساند؟
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در بارهاش فرموده
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا ؟« تو در نزد من همچون هارون در نزد موسی میباشی جز آنکه پس از من پیامبري نباشد » : باشد
، سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که خداوند او را در ده آیه از قرآن؛ مؤمن خوانده باشد؟ گفتند: نه. الاحتجاج، ج 1
1) فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله مشتی خاك ) ص: 282
گرفته و آن را بر روي کفّار انداخته و آنان تار و مار شوند؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما
هست که فرشتگان در روز جنگ احد با او ایستادگی نموده تا همه کفّار فرار کردند؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا
جز من کسی در میان شما هست که دین رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله را ادا کرده باشد؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند!
آیا جز من کسی در میان شما هست که بهشت مشتاق دیدار او باشد؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در
میان شما هست که هنگام وفات رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله حضور داشته باشد؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا
جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله را غسل داده و دفن و کفن کرده باشد؟ گفتند: نه. فرمود: شما
را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله طلاق همسرانش را بدست او سپرده
صفحه 92 از 184
1) فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا ) باشد؟ گفتند: نه. ص: 283
صلّی اللَّه علیه و آله او را بر دوش مبارك خود سوار نموده که به بالاي بام بیت اللَّه الحرام براي شکستن بتها رفته باشد؟ گفتند: نه.
فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که در کارزار بدر منادي حضرت حقّ بنام او ندا کرده باشد که
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که همراه ؟ « لا سیف إلّا ذو الفقار و لا فتی إلّا علیّ »
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله مرغ بریانشدهاي که به هدیّه براي آن حضرت آورده بودند تناول کند؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به
تو صاحب علم و رایت » : خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به او فرموده باشد که
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که براي نجواي رسول خدا ؟« من در دنیا و آخرتی
صلّی اللَّه علیه و آله صدقهاي را پیش فرستاده باشد؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست
1) فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا ) که نعلین رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله را دوخته باشد؟ گفتند: نه. ص: 284
گفتند: ؟« من برادر تو و تو برادر من هستی » : جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به او فرموده باشد
تو » : نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به او فرموده باشد
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست ؟« محبوبترین خلق و راستگوترین ایشان به من هستی
که صد دلو آب را در برابر صد دانه خرما بکشد و آن را به رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بخوراند و خود گرسنه باشد؟ گفتند: نه.
فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که جبرئیل و میکائیل و اسرافیل همراه با سه هزار فرشته دیگر در
کارزار بدر بر او سلام کرده باشند؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که چشمان رسول
خدا صلّی اللَّه علیه و آله را [هنگام وفات] بر هم نهاده باشد؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا قبل از من کسی در میان
1) فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز ) شما هست که خداوند را به یگانگی شناخته باشد؟ گفتند: نه. ص: 285
من کسی در میان شما هست که پیش از همه بر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله وارد شده و آخر همه از نزد او خارج شود؟ گفتند:
نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که پس از قدم زدن با رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و گذر
و این سخن پس از گذر از سه « و باغ تو در بهشت زیباتر از این است » : بر باغی بگوید: چه باغ زیبایی! و آن حضرت به او بفرماید
باغ از جانب آن رسول گرامی تکرار شود؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول
تو نخستین فردي هستی که به من ایمان آورده و تصدیقم نمودي، و تو نخستین فردي » : خدا صلّی اللَّه علیه و آله بدو گفته باشد
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما ؟« هستی که به روز قیامت بر حوض بر من وارد خواهی شد
هست که دست او و همسر و دو پسرش را گرفته باشد و براي مباهله با مسیحیان اهل نجران همراه خود ببرد؟ گفتند: نه. فرمود: شما
اوّلین » : را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در باره او به انس گفته باشد
فردي که از این در بر شما وارد شود، همو ص: 286 أمیر المؤمنین و آقاي مسلمین، و بهترین اوصیاء و افضل مردم
اي انس » : و انس بگوید: خدایا آن فرد را مردي از انصار قرار بده، و من وارد شوم و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بفرماید « است
گفتند: نه. ( 1) فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در ؟« تو اوّلین مردي نیستی که قوم و خویش خود را دوست دارد
میان شما هست که آیه: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا- إلخ در باره او نازل شده باشد؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا
سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که خداوند آیه: إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً تا آخر را در باره او و
فرزندانش نازل کرده باشد؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که خداوند آیه: أَ جَعَلْتُمْ
سِقایَۀَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ را در باره او نازل کرده
باشد؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول گرامی اسلام صلّی اللَّه علیه و آله او
صفحه 93 از 184
( را هزار کلمه تعلیم کرده باشد، که هر کلمه از آنها مفتاح ص: 287 و کلید هزار کلمه دیگر باشد؟ گفتند: نه. ( 1
فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در روز طائف با او نجوي و
تکلّم نموده باشد و أبو بکر و عمر به آن حضرت عرض کنند: اي پیامبر شما تنها با علیّ تکلّم کردي نه با ما، و پیامبر به آن دو
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز ؟« من از خود با او نجوي نکردم بلکه به امر حضرت حقّ این کار را کردم » : بفرماید
من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله را از مهراس سیراب ساخته باشد؟ گفتند: نه. مترجم گوید: در
در روز احد رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله تشنه شد، و علیّ از آب مهراس براي او آورد، و آن » : کتاب نهایه ابن اثیر گوید
و مهراس صخره گودي است که آب زیادي را در خود جاي « حضرت از آن نوشیده و صورت خونآلود خود را با آن شستشو داد
میدهد، و نیز گفته: مهراس در این حدیث نام آبی در احد میباشد. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما
تو از همه مردم در روز قیامت به من نزدیکتري، و به واسطه شفاعت تو » : هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به او فرموده باشد
گفتند: نه. مترجم گوید: عرب را رسم بر این بوده که جماعت و تعداد ؟« به تعداد افراد قبیله ربیعه و مضر وارد به بهشت گردند
1) فرمود: شما ) بسیار زیاد را با تشبیه به قبیله ربیع و مضر که از قبائل پر جمعیت بوده ذکر میکرده است. ص: 288
اي علیّ هر گاه من » : را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به او فرموده باشد
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما ؟« لباس جدید پوشم تو نیز ملبّس به لباس جدید گردي
گفتند: ؟« تو و پیروانت در روز قیامت رستگار و فائز خواهید بود » : هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در باره او فرموده باشد
نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در بارهاش فرموده باشد:
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! ؟« دروغ میگوید کسی که پندارد مرا دوست دارد در حالی که علیّ را دوست نمیدارد »
هر کس این چند تار موي مرا دوست » : آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به او فرموده باشد
و از آن حضرت پرسیده شد: اي رسول خدا، « بدارد مرا دوست داشته، و هر که مرا دوست بدارد در اصل خدا را دوست داشته است
(1) گفتند: نه. ص: 289 ؟« علیّ، و حسن، و حسین و فاطمه » : منظور شما از آن چند دانه تار مو کیست؟ فرمود
تو بهترین » : فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به او فرموده باشد
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا ؟« آفریده پس از پیامبران میباشی
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! ؟« تو فاروقی، که میان حقّ و باطل را جدا میکنی » : صلّی اللَّه علیه و آله به او فرموده باشد
تو از لحاظ کردار و عمل در روز قیامت » : آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به او فرموده باشد
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که ؟« از همه خلائق پس از انبیاء برتر و افضل میباشی
خدایا من و اهل بیتم را به » : رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله کساء و شمد خود را بر او و همسر و دو فرزندش کشیده و فرموده باشد
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که براي ؟« سوي بهشت خود فرا خوان نه به آتش
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در غار؛ آذوقه فرستاده و از اخبار باخبرش ساخته باشد؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا
هیچ سرّ و رازي از » : جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله ص: 290 بدو فرموده باشد
گفتند: نه. ( 1) فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه ؟« تو پوشیده نیست
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در ؟« تو برادر و وزیر و مصاحب من در اهل منی » : و آله بدو فرموده باشد
تو اقدم امّت در اسلام و افضل آنان در علم و از همه حلیم و » : میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بدو فرموده باشد
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که پهلوان یهودي مرحب را در روز خیبر ؟« بردبارتري
با نبرد تن به تن از پاي در آورده باشد؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول
صفحه 94 از 184
خدا صلّی اللَّه علیه و آله اسلام را بدو عرضه دارد و او تا کسب تکلیف از والدین خود مهلت طلبد و پیامبر بدو فرماید: آن بصورت
امانت نزد تو باشد، و من بگویم: چنانچه آن امانت است پس من اسلام آوردم؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من
کسی در میان شما هست که درب خیبر را ص: 291 یک صد ذرع حمل نموده و پس از فتح قلاع خیبر چهل نفر
هم نتوانند آن را بدوش کشند؟ گفتند: نه. ( 1) فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که آیه: یا أَیُّهَا
الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَيْ نَجْواکُمْ صَدَقَۀً در شأن او نازل شده و من بودم که صدقه را تقدیم نمودم؟ گفتند: نه.
هر » : فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در بارهاش فرموده باشد
گفتند: نه. ؟« که علی را سبّ و دشنام گوید مرا سبّ گفته، و هر که مرا سبّ و دشنام دهد چنان است که خداوند را سبّ نماید
جایگاه و » : فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بدو فرموده باشد
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که ؟« منزل تو در بهشت روبروي جایگاه من است
هر که با تو بجنگد با خدا جنگیده، و هر که با تو دشمنی کند چنان است که به » : رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بدو فرموده باشد
1) فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما ) گفتند: نه. ص: 292 ؟« خداوند دشمنی ورزیده
هست که هنگام هجرت پیامبر به مدینه در جاي خواب آن حضرت خسبیده و جان خود را در برابر هجوم مشرکین براي قتل آن
جناب فدا کند؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان ؟« تو برترین فرد براي امّت پس از من هستی » : بدو فرموده باشد
تو بروز قیامت در قسمت راست عرش بوده و خداوند دو لباس به » : شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بدو فرموده باشد
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که ؟« تو خواهد پوشاند؛ یکی سبز و دیگري سرخ
هفت سال و چند ماه پیش از همه مردم نماز گزارده باشد؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما
من بروز قیامت دست به دامن خداوند خواهم بود و آن نور است، و تو » : هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بدو فرموده باشد
1) فرمود: شما را ) گفتند: نه. ص: 293 ؟« دست بدامن من خواهی بود و اهل بیت من دست به دامن تو خواهند بود
تو مانند خود منی، و » : به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بدو فرموده باشد
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما ؟« دوستی تو دوستی من و دشمنی با تو دشمنی با من است
ولایت من همچون ولایت تو است، این عهدي است که خداوند با من » : هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بدو فرموده باشد
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که ؟« گذارده و مرا مأمور به ابلاغ آن فرموده است
گفتند: نه. فرمود: شما را ؟« بار خدایا او را براي من یار و پشتوانه و یاور ساز » : رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در باره او فرموده باشد
مال و ثروت رهبر » : به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بدو فرموده باشد
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا ؟« ستمکاران و تو پیشواي اهل ایمانی
؟« حتما بسوي شما فردي را میفرستم که خداوند قلب او را به ایمان آزموده است » : صلّی اللَّه علیه و آله در باره او فرموده باشد
1) فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه ) گفتند: نه. ص: 294
این از انارهاي بهشت است که جز پیامبر یا وصیّ پیامبر هیچ کس حقّ خوردن آن را » : علیه و آله بدو اناري خورانده و فرموده باشد
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بدو ؟« ندارد
گفتند: نه. ؟« هر چه از خدا درخواست نمودم عطا فرمود، و هر چه دعا کردم مانند همان را براي تو نیز مسألت نمودم » : فرموده باشد
تو از همه » : فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بدو فرموده باشد
به دستورات الهی فرمانبرتري، و به عهود پروردگار وفادار- تري، و در احکام قضا از همه عالمتري، و در تقسیم به مساوات از همه
صفحه 95 از 184
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول ؟« برتري، و از همه در نزد خداوند لایقتري
فضل و برتري تو بر این امّت در مثال همچون فضیلت خورشید بر ماه بوده، و همچون » : خدا صلّی اللَّه علیه و آله بدو فرموده باشد
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی ؟« فضیلت ماه بر ستارگان است
اي علیّ، خداوند دوستدار تو را به بهشت ص: 295 رهنمون و دشمن تو را به » : اللَّه علیه و آله بدو فرموده باشد
گفتند: نه. ( 1) فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و ؟« جهنّم میفرستد
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! ؟« مردمان از درختان گوناگونند و من و تو از یک درخت واحدیم » : آله بدو فرموده باشد
من آقاي بنی آدم میباشم و تو آقاي » : آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بدو فرموده باشد
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که خداوند ؟« عرب هستی و هیچ فخري نیست
موجبات رضایت خود را از او در دو آیه از قرآن بیان داشته باشد؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در
موعد تو موعد من است و موعد شیعیان تو حوض است، در » : میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بدو فرموده باشد
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان ؟« هنگامی که میزان بر پا شده و همه مردم در خوف و هراسند
خداوندا من او را دوست دارم تو نیز او را دوست بدار، » : شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در بارهاش فرموده باشد
1) فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان ) گفتند: نه. ص: 296 ؟« خداوندا من او را به تو میسپارم
تو حجّت مردمانی، پس ایشان را به اقامه نماز، و پرداخت زکات، » : شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بدو فرموده باشد
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! ؟« و امر به معروف و نهی از منکر و برپائی حدود و تقسیم به مساوات راهنمایی و ارشاد نما
آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله دست او را در روز غدیر خمّ بالا گرفته تا آنجا که مردم زیر
بدانید که این پسر عموي من و وزیر من است پس او را یاري نموده و همفکري کنید و او را تصدیق » : بغلش را ببینند و فرموده باشد
گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما ؟« نمائید زیرا همو است که پس از من سرپرست شما است
در شأن او نازل شده «1» هست که آیه: وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَ ۀٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
باشد؟ گفتند: نه. فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که فرشته وحی؛ جبرئیل یکی از میهمانان او
1) فرمود: آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به او ) باشد؟ گفتند: نه. ص: 297
حنوطی از حنوط بهشت عطا نموده و بفرماید: آن را سه قسمت کن، قسمتی را براي تحنیط من و قسمتی را براي دخترم فاطمه و
باقی را براي خودت بردار؟ گفتند: نه. فرمود: آیا جز من کسی در میان شما هست که هر گاه خدمت پیامبر شرفیاب میشد آن
حضرت به او تحیّت میکرد و به نزدیک خود جاي داده و مرحبا میفرمود، و اظهار بشاشت و شکفتگی در روي او مینمود؟
من به روز قیامت به تو » : گفتند: نه. فرمود: آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بدو فرموده باشد
گفتند: نه. فرمود: آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول ؟« مباحات میکنم وقتی که انبیاء به اوصیاي خود مباحات میکنند
خدا صلّی اللَّه علیه و آله او را با سوره برائت به اذن خداوند به سوي مشرکین اهل مکّه فرستاده باشد؟ گفتند: نه. فرمود: آیا جز من
هر آینه من به تو رحم میکنم از حقد و کینهاي که » : کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بدو فرموده باشد
؟« در سینه این جماعت علیه تو پنهان است، و آن را تا پیش از مرگ من ظاهر نکنند، و پس از من مخالفت خود را با تو ظاهر سازند
1) فرمود: آیا جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بدو فرموده ) گفتند: نه. ص: 298
گفتند: نه. فرمود: آیا جز من کسی در ؟« امیدوارم خدا امانت تو را ادا فرماید، امیدوارم خداوند ذمّه تو را پرداخت فرماید » : باشد
تو قسمتکننده آتش هستی، کسی را که پاك و پرهیزکار » : میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بدو فرموده باشد
گفتند: نه. فرمود: آیا جز من کسی در میان شما هست که ؟« است از آتش بیرون آورده و مخالفین و کفّار را در آتش رها میکنی
صفحه 96 از 184
قلعه خیبر را فتح نموده و دختر مرحب یهودي را به اسارت تحویل رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله داده باشد؟ گفتند: نه. فرمود: آیا
تو و شیعیانت بر سر حوض بر من وارد » : جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بدو فرموده باشد
شوید، در حالی که سیراب و خوشحال و سفید روي باشید، و دشمنان تو در حالی بنزد من آیند که تشنه و سوخته و سیاه روي
گفتند: نه. سپس أمیر المؤمنین علیه السّلام روي به اهل شوري کرده و فرمود: در صورتی که همه آنچه گفتم مورد تصدیق ؟« باشند
شما بوده و بدان اقرار دارید و از فرمایش پیامبرتان بر شما آشکار ص: 299 گردید، پس رعایت تقواي خداوند
واحد بیشریک را نموده، و از سخط و غضب و معصیت خداوند بپرهیزید، و از وصایا و عهود رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله
تخلّف نکرده، و حقوق الهی را رعایت نموده، و حقّ را به اهل آن واگذاشته و از روش پیامبرتان پیروي نمائید، زیرا اگر مخالفت
کنید در اصل به خدا عصیان ورزیدهاید، پس خلافت را به کسی که سزاوارتر است واگذارید. ( 1) امام صادق علیه السّلام فرمود:
آن جماعت پس از فکر و مشاورت با خود گفتند: ما به فضل او پی بردیم، و دانستیم که او از همه به خلافت شایستهتر است، ولی او
مردي است که هیچ کس را بر دیگري تفضیل ندهد، و اگر او را خلیفه کنید شما و دیگر مردم را به یک نگاه مینگرد، ولی بهتر
، است خلافت را به عثمان دهید زیرا او همان است که شما بدان میل دارید. پس امر خلافت را بدو واگذار نمودند!!. الاحتجاج، ج 1
ص: 300
احتجاج